مقالات

مقالات روانشناسی

مقالات روانشناسی به شما کمک می کند تا در مورد اطلاعات به روز روانشناسی اطلاع پیدا کنید؛ البته نکته مهمی که باید در مقالات روانشناسی به آن توجه کرد منابع آن و نویسندگان است.
به طور مثال اگر به دنبال یک مقاله در مورد روانشناس خوب در تهران هستید:
در ابتدا به نویسنده این مطلب توجه کنید، چه فردی این مطلب را نوشته است؟ در چه سایتی این مطلب منتشر شده است؟

مهم این است که مطلبی که مطالعه می کنید منبع کاملا علمی و درستی داشته باشد، با توجه به اینکه در حال حاضر هر فردی می تواند در داخل شبکه اینترنتی مقاله ای بگذارد، نکته مهم برای تشخیص اینکه این مقاله علمی است به طور مثال می تواند این باشد که در مجله معتبر نوشته شده باشد یا فردی با تحصیلات بالا در آن رشته آن را نوشته باشد.

آیا ازدواج باعث شادی می شود؟

آیا ازدواج باعث شادی می شود؟

آیا ازدواج باعث شادی می شود؟: افراد متاهل، از افراد مجرد، مطلقه، جدا شده یا هرگز ازدواج نکرده  شادترند. اما کسانی که کمتر از همه شادند افرادی هستند که در دام ازدواج ناشاد گرفتارند. شکاف شادمانی بین زنان متاهل و مجرد، با مردان ازدواج کرده و ازدواج نکرده یکسان است. بنابر این هم مردان و هم زنان از لحاظ شادمانی شخصی بهره های یکسانی از ازدواج می برند.

برای پیوند بین ازدواج و شادمانی دو تبیین وجود دارد:

یک تیبین این است که افراد شادتر ازدواج می کنند ولی افراد ناشادتر ازدواج نمی کنند، زیرا افراد شاد به عنوان همسران زناشویی جذاب تر از افراد ناشاد هستند. تبیین دیگر این است که ازدواج گستره ای از منابع را برای افراد به همراه دارد که آنان را شاد میکند.

ازدواج صميمت جسمی و روانی را موجب می شود و زمینه ای را فراهم می سازد که افراد می توانند فرزندانی به وجود آورند و برای خود خانه و کاشانه ای بسازند؛ یک نقش اجتماعی به عنوان همسر و شوهر، پدر و مادر پیدا کنند؛ و این بافت، استحکام هویت و تولید نسل آینده را موجب می شود.

شواهدی در تایید این دیدگاه وجود دارد که نشان می دهد افراد شادتر از ازدواج رضايتمند برخوردارند:

هاركر و کلنتر (۲۰۰۱) یافتند که زنان میان سالی که عکس شان در کتاب سال دانشگاه با لبخند دوشین چاپ شده بود در مقایسه با زنانی که لبخند ساختگی داشتند زندگی شان شادتر،ازدواج شان پایدارتر و با رضامندی بیشتری همراه بوده است. در لبخند دوشین (که به تام کاشف آن گیلایوم دوشین نامیده شده است) گوشه های دهان به سمت بالا حرکت میکند و گوشه های چشم مانند پوست پای کلاغ چین خوردگی پیدا میکند.

این ویژگی ها در لبخند ساختگی دیده نمی شود. این یک مطالعه به خوبی کنترل شده بود، ۱۴۱ شرکت کننده در این مطالعه، از اینکه پس از سی سال کیفیت لبخندشان در مجموعه عکس کتاب سال دانشگاه توسط افراد آموزش دیده ای مورد داوری قرار خواهد گرفت هیچ اطلاعی نداشتند. کسانی هم که به عکس ها نمره دادند از رضامندی زندگی یا ازدواج آنان در اواسط زندگی شان بی خبر بودند. به علاوه، زمانی هم که عکس ها براساس جلوه خوبشان رتبه بندی می شدند، معلوم شد که با رضامندی زندگی با زناشویی رابطه ای ندارند.

علاوه بر شادمانی، تعداد زیادی عوامل دیگر که در شکل گیری ازدواج پایدار و رضامندی دخالت دارند شناسایی شده اند:

طرفین زندگی که از لحاظ شخصیت، توانایی، جذابیت فیزیکی، نگرش ها، ارزش ها، دیدگاه های سیاسی شبیه به هم هستند بیشتر احتمال دارد که رضامندی زناشویی را تجربه کنند، ازدواجشان تداوم یابد، از تعارض و پیمان شکنی پرهیز کنند، و برای فرزندان خود یک محیط آرام خانوادگی فراهم سازند (نیومن و نیومن، ۱۹۹۱؛ باس و۲۰۰).

این می تواند بدان خاطر باشد که ما با کسانی که سنخیت بیشتری با ما دارند آسان تر همدلی می کنیم و لذا همسرانی که شبیه ما هستند احساس میکنند که ما آنها را بهتر درک می کنیم. همچنین، اگر تفاوت بین ((ارزش جفت)) از نظر ما و از دید شریک زندگی مان اندک باشد، احتمال پیمان شکنی کمتر است. بنابر این به هنگام انتخاب جفت، همسر یا شریک زندگی، شخص باید کسی را برگزیند که از لحاظ این ویژگی ها شبیه به خودش باشد.

سوالات روانشناسی خود را در منوی بالای صفحه (قسمت روانشناس خوب) می توانید مطرح کنید..

ازدواجی که در آن افراد با احترام و صریح صحبت می کنند و خطاهای یکدیگر را می بخشند معمولا با سطوح بالاتری از رضامندی همراه است. لذا این نوع ارتباط برقرار کردن به احتمال به شادمانی بیشتری می انجامد (هاروی و همکاران، ۲۰۰۲). در نتیجه در پاسخ به این سوال که آیا ازدواج باعث شادی می شود؟ می توان گفت اگر ازدواج درستی داشته باشیم، بله.

احتمالا این مطلب نیز برای شما جالب است: ازدواج ایده آل

در مطالعه های انجام شده در مورد ۴۰ ملت در دنیا بین وضعیت زناشویی و شادمانی، صرفنظر از میزان طلاق یا اثرهای زندگی در فرهنگ فردگرا، همبستگی به دست آمده است (دينر و همکاران، ۱۹۹۹). اما اثرهای زندگی مشترک بدون ازدواج رسمی، تحت تأثیر فرهنگ قرار می گیرد. در فرهنگ های فردگرا زوج هایی که زندگی مشترک بدون ازدواج رسمی دارند حتی از همسران ازدواج کرده شادترند، اما در کشورهای جمع گرا آنان از افراد متاهل یا مجرد ناشادترند.

این ناشادمانی ممکن است به دلیل فشارهای روانی مرتبط با تخطی از هنجارهای اجتماعی در مورد زندگی مشترک بدون ازدواج رسمی در جامعه های جمع گرا باشد. در مقابل، در کشورهای جمع گرا افراد جدا شده یا بیوه در مقایسه با همگنان خود در فرهنگ های فردگرا شادترند. این شاید بدان خاطر باشد که در فرهنگ های جمع گرا برای این افراد تنها حمایت اجتماعی بیشتری ارایه می شود و این حمایت اجتماعی اضافی به شادمانی بیشتر منجر می گردد.

نحوه تأثیر داروی ضد افسردگی

نحوه تأثیر داروی ضد افسردگی

نحوه تأثیر داروی ضد افسردگی : هنگام افسردگی در نحوه عملکرد بدن تغییراتی فیزیکی ایجاد می شود و داروهای ضد افسردگی وضعیت بدن را به حالت طبیعی خود باز می گردانند. همانطور که می دانید سلول های عصبی مغز به وسیله فضاهای کوچکی ( سیناپس ) از هم جدا شده اند .

سلول های عصبی به منظور انتقال پیام با یکدیگر، ماده شیمیایی ( ناقل عصبی ) آزاد می کنند که این ماده سلول عصبی را ترک کرده و به سلول عصبی مجاور می رود. عملکرد این ناقلان مانند چوبچه دو امدادی است . پیام عصبی در صورتی عبور می کند که ناقل شیمیایی کافی در محل سیناپس موجود باشد. ناقلان عصبی پس از آزاد شدن یا تجزیه می شوند و یا دوباره به محلی که آزاد شده اند، یعنی سلول مغزی، برمی گردند .

برای توضیح بیشتر در مورد نحوه تأثیر داروی ضد افسردگی می توان گفت: هنگام افسردگی ، سطح این ماده در بدن کاهش می یابد. مانند اینکه چوبچه از دست بازیکنان به زمین افتد. داروهای ضد افسردگی با افزایش مقدار مادة ناقل عصبی در فضای بین دو سلول تأثیر خود را انجام می دهند. این داروها چوبچه ها را دوباره به دست سلول عصبی بر می گردانند.

داروهای مختلفی، مقدار ناقل عصبی را در سیناپس افزایش می دهند و نحوه کار آنها به سه طریق مختلف زیر می باشد:

•افزایش ناقل عصبی ساخته شده ( تریپتوفان )

• جلوگیری از تجزیه ناقل عصبی ( مهار کننده مونوآمین اکسیداز یا MAOI ها )

• جلو گیری از برگشت ناقل عصبی به سلول در محل سیناپس ( تری سیکلیک ها ، ترکیبات مشابه تری سیکلیک(SSRI ها) .

پس از آنکه بدن به حالت طبیعی خود برگشت ، مقدار ناقل عصبی که به طور طبیعی تولید می شود ، افزایش یافته و دیگر به قرص ضدافسردگی نیازی نیست .

اشخاصی که به داروی ضد افسردگی نیاز دارند:

اگر شخصی به افسردگی خفیف مبتلا باشد، شاید به درمان دارویی نیاز نباشد، در صورت ابتلا به افسردگی متوسط شاید به دارو احتیاج باشد ، اما در افسردگی شدید به طور قطع باید داروی ضد افسردگی مصرف شود.

هر دارویی باید بعد از مشورت کامل با پزشک یا روان پزشک و نیز مطابق با برنامه مورد توافق، که احتمالا تکنیک های خودیاری و روان درمانی را نیز شامل می شود، تجویز شود. اگر در حال درمان با داروی دیگری هستید باید آن را به پزشک خود بگویید. اگر در مصرف داروی ضد افسردگی تردید دارید، به خاطر داشته باشید که پزشکان داروی ضدافسردگی را برای گول زدن بیماران تجویز نمی کنند. شاید متوجه شده باشید که هرگز قادر نخواهید بود مشکلات خود را حل کنید، مگر آنکه این داروها را مصرف كنید.

علائم خاصی چون بیدار شدن زود هنگام در صبح، تشدید افسردگی هنگام صبح، از دست دادن اشتها، کمبود وزن و بی علاقه شدن نسبت به آنچه قبلا از آن لذت می بردید، نشانگر آن است که احتمال برطرف شدن افسردگی تان با دارو بیشتر است .

درمان دارویی شاید عوارض جانبی داشته باشد. این عوارض هنگام شروع دارو بدتر هستند، اما پس از آنکه بتدریج به آن عادت کردید  بهتر می شوند. این عوارض را می توان با کاهش دوز دارو و تنظیم دلخواه آن و یا  تعویض دارو برطرف کرد. عوارض جانبی اکثر داروها کمتر از مشکلات ناشی از خود افسردگی هستند.

اگرداروها به طور صحیح استفاده شوند، افسردگی بهبود می یابد . چنانچه دوز دارو به طور کامل مصرف شود . تأثير دارو به بهترین نحو خواهد بود، دوز کم دارو تأثیری ندارد و ممکن است در حالی که دارو سودی ندارد، اما عوارض جانبی دارو در فرد ایجاد شود. بکوشید مصرف دارو را ادامه دهید. داروهای ضد افسردگی مختلفی وجود دارند که همه آنها سودمند هستند. بعضی از آنها برای یک نوع افسردگی سودمندتر از دیگری هستند و انواع مختلف داروها، عوارض جانبی متفاوتی نیز دارند.

پس از یک دوره افسردگی ، ممکن است مصرف دارو به مدت شش ماه تجویز شود تا از عدم برگشت افسردگی اطمینان حاصل شود. اگر قبلا هم دچار افسردگی بوده اید، پیشنهاد می کنیم که مدت بیشتری به درمان ادامه دهید. در حال حاضر اگر بیماران پس از ۵۰ سالگی برای اولین بار دچار افسردگی بشوند، بعضی پزشکان به دلیل احتمال برگشت مجدد بیماری توصیه می کنند که داروها به مدتی نامعین مصرف شوند .البته با این نکته مهم باید توجه داشت که درمان دارویی حتما در کنار روان درمانی برای افسردگی توصیه می شود، یک روانشناس خوب می تواند طرز تفکر شما را که موجب افسردگی شده است را تغییر دهد.

ازدواج ایده آل

ازدواج ایده آل

ازدواج ایده آل: فردی که فکر می کند در ازدواج قرار است فقط به چهل أهنگ عالی گوش کند، با این اسطوره ی متداول ولی ویرانگر مواجه است که درون یک رابطه، همه چیز بهبود خواهند یافت. حقیقت این است که هیچ چیز بهتر نخواهد شد. در واقه روانشناس ها معتقدند که در یک رابطه، خیلی چیزها بهتر خواهند شد، اما بعضی چیزها هم بدتر می شوند. هر ازدواج موفقی مستلزم انتخاب برخی چیزها و از دست دادن چیزهای دیگر است شما ناچارید که از مسیری دردناک عبور کنید.

در ابتدای امر ازدواج سنتی است دگرگون ساز که اغلب در کودکی معنای خود را پیدا می کند، سارا ۲۳ سال داشت و به تازگی ازدواج کرده بود. دقیقا پس از ازدواج احساس می کرد که نوعی فقدان غیر منتظره در او شکل گرفته است: “به محض اینکه معلوم شد من و دانیال می خواهیم ازدواج کنیم، مثل یک دختر کوچولو شدم. آن شب روی شانه های پدرم گریه کردم و این احساس وحشتناک را داشتم که باید برای همیشه خانواده را ترک کنم، به دانیال نگاه می کردم در حالی که در این اندیشه بودم که این مرد کیست که می خواهد مرا با خود ببرد؟ “.

معنای ازدواج از دید واقعیت گراها چیست؟

ازدواج به معنای رها کردن سبک زندگی آسوده و قرار گرفتن در شرایطی با محدودیتهای جدید است. ازدواج یعنی دردسرهای غیرمنتظره. مایک ماسون در کتاب زیبای خود، با نام راز ازدواج ، ازدواج را به درختی تشبیه می کند که در وسط اتاق نشیمن رشد می کند ، ” این درخت تنومند است و همه چیز در اطراف آن شکل می گیرد و تمام مسیرها به ناچار از آن می گذرد راه رسیدن به یخچال، تخت خواب، حمام و حیاط خانه” – این درخت، حساب همه چیز را کرده است. نمی توان آن را قطع کرد، تنها باید به احترام گرد آن چرخید. این درخت زیبا، منحصر به فرد، مرموز و خوش رنگ و لعاب است. اما اجازه دهید با آن روراست باشیم ، گاهی اوقات هم حسابی دردسر ساز می شود”.

ازدواج سرشار از غمها و شادی هاست. اما توسط تصویری آرمانی که از همسرتان ساخته اید، فقدانی غمناک را تجربه خواهید کرد. هریک از ما تصویری آرمانی از طرف مقابلمان ساخته بودیم. اما سرانجام، ازدواج ما را وادار ساخت تا با این حقیقت مواجه شویم که با شخصی که انتظارش را داشته ایم ازدواج نکرده ایم، و به خودتان روحیه بدهید- هیچ یک از شما نیز آن طور نبودید.

دکتر اسکات می گوید:

بیشتر روابط زناشویی با یک ماه عسل پر شور و اشتیاق آغاز می شود؛ یعنی زمانی که احساسات عمیق و عاشقانه وجود دارند. اما همواره این عشق موقتی است. دکتر اسکات پک در کتاب جادویی بدون مسافر می گوید: اشکال ندارد که عاشق کسی شویم، چون اگر رابطه به اندازه ی کافی ادامه پیدا کند دیر یا زود از فضای عشق و عاشقی خارج می شویم: این جمله به این معنا نیست که جلوی عشق خود به همسرمان را بگیریم، منظور دکتر اسکات پک این است که شخص عاشق می شود و پس از مدتی از آن می گذرد و ماه عسل پایان این ماجرا ست. وی بیان می کند که همیشه، شکوفه ی عشق آتشین، زود پژمرده می شود.

روشن است که عشق آتشین در آغاز هر رابطه دایمی وجود دارد. شاید قبول این مطلب کمی سخت باشد ولی دور ریختن اسطوره ی جاودانه بودن عشق رمانتیک و ازدواج ایده آل از ذهن بیش از هر چیز دیگر در ایجاد ازدواجی شاد، در طول زندگی به شما کمک خواهد کرد

تصویر آرمانی از فرد مقابل:

در اینجا چند نکته ی اساسی وجود دارد: همه ما تصویری آرمانی از شخصی که با او ازدواج می کنیم و ازدواج ایده آل در ذهن می سازیم. با تلاش های مشتاقانه ی همسرمان برای بهتر قرار گرفتن در آن این تصویر محکم تر می شود. این تصویر در تخیلات عاشقانه ی ما ریشه می دواند. ما همواره می خواهیم که همسرمان را در بهترین شکل ممکن ببینیم. مثلا از وی تصویری می سازیم که هیچگاه عصبانی نمی شود، یا اینکه چاق نمی شود. ما در پی کسی هم هستیم که همیشه قابل تحسین و عاری از اشتباه باشد، او را اصیل تر، جذاب تر ، باهوش تر، و با استعدادتر از آن چه که هست می بینیم؛ اما نه برای مدتی طولانی.

واقعیت تلخ این است که این مرحله خیلی سریع طی خواهد شد. برخی متخصصان معتقدند که عمر عشق رمانتیکه سه ماه است. به محض اینکه به میانه راه می رسید، احساسات عاشقانه ی شما سیر نزولی خود را آغاز می کنند
برخی دیگر معتقدند که عشق رمانتیک در بالاترین حد خود دو تا سه سال طول می کشد. هریک از این نظریات که درست باشند، می توان نتیجه گرفت که جادوی عشق رمانتیک سرانجام از بین خواهد رفت. نکته ی اساسی این است که نخست با تصویری ذهنی از همسرمان، با او ازدواج می کنیم و بعدها واقعیت همسرمان را کشف خواهیم کرد.

شما با یک انسان ازدواج کرده اید:

وکیلی را می شناسم که با موارد بسیار زیادی از طلاق سرو کار داشته است. وی می گفت: اینکه بین زن و شوهری فاصله می افتد، به این علت است که: “آنها این واقعیت را انکار می کنند که با یک انسان ازدواج کرده اند”.
امیدواریم که در هر ازدواج، شیوه ای در پیش گرفته شود که هر دو طرف بدون هیچ گونه تصور خیالی از همسر، این موضوع را درک کنند که همسرشان آن انسان کاملی نیست که تصور می کردند و از این پس هم نمی تواند باشد، هیچ انسانی نمی تواند تصورات خیالی ما را کاملا براورده کند؛ این رویه یک دل شکستگی اجتناب ناپذیر است.

اما بارقهای از امید در پشت این ابرهای سیاه ناامیدی وجود دارد. به محض درک این موضوع که عشق رمانتیک در ازدواجتان همیشگی نیست، قدر لحظات زودگذر عشق را خواهید دانست – چرا که این لحظاته، تجربه های خاصی در زندگی ما هستند.
یک خبر خوب: رهایی از تصاویر، شما را قادر می سازد که به سمت صمیمت بیشتر حرکت کنید. وقتی بپذیریم که همه ی تجارب عاشقانه، عشق رومانتیک نیستند، همین که امید به داشتن همسری ایده آل را رها کنیم، زیبایی واقعی ازدواج را کشف خواهیم کرد.

در صورتی که احساس می کنید به دنبال یک فرد ایده آل و یا ازدواجی ایده آل هستید و این کمال پرستی در ازدواج و انتخاب فرد مناسب شما را دچار اشکال کرده است حتما به یک روانشناس خوب مراجعه کنید.

آیا نوع شخصیت خود را می دانید؟؟

شخصیت


شخصيت مجری و همیشه در کار:

این گونه شخصیت ها، در کودکی به دلیل انجام بعضی کارها و یا بهتر بودن در انجام بعضی کارها، عشق و محبت فراوانی نصیب شان گشته است. احتمالا برای آنها تلاش زیاد و با انجام کار به خصوصی، شرطی برای دریافت عشق و سپاس گزاری بوده است. آنها مدام سعی دارند از عهده انتظارات دیگران برآیند و حتی با میل خود، بیش از انتظارات مردم به آنان خدمت کنند. آنها همیشه فکر می کنند.

برای به انجام رساندن کارها، باید تحت فشار باشند و با پشتکار زیاد  تلاش کنند. به همین دلیل حتی زمانی برای استراحت خود در نظر نمی گیرند. آنان نمی توانند هیچ گونه ضعف و حماقتی را در خود و دیگران تحمل کنند. به همین دلیل هم مستعد انتقاد و عیب جویی می باشند.
این نوع اشخاص در نهان احساس می کنند هرگز نمی توانند به اندازه کافی خوب باشند. چون فکر می کنند همیشه جای رشد و ترقی وجود دارد. این گونه افراد به خاطر ترس نهفته شان از طرد شدن توسط مردم و ترس از دست دادن انگیزه های رفتاری شان، ممکن است به افراد و موقعیتها وابستگی زیادی پیدا کنند.
این افراد نیازمند به استراحت بیشتری هستند و باید این مطلب را درک کنند حتی در زمانی هم که هیچ کاری انجام نمی دهند، می توانند مورد عشق و محبت قرار بگیرند. آنها باید بیشتر به تعطیلات بروند، کتاب های رمانتیک بخوانند و به خودشان استراحت بدهند. چرا که هیچ یک از کارهایی که انجام میدهند، به فشار خون بالا نمی ارزدا

شخصیت عیب جو و منتقد:

فکر و ذهن این اشخاص مدام مشغول بافتن، خاطر نشان کردن و صحبت کردن در مورد خطاهای دیگران است. آنها از عیب جویی و کوچک کردن اطرافیان شان لذت می برند.
این افراد احتمالا از بخشی از وجود خود متنفر هستند و این کیفیت را روی بقیه ی افراد انعکاس می دهند و سپس با اغراق؛ شروع به انتقاد، عیب جویی و قضاوت در موردشان می کنند.

آنها هر زمان که خود از مورد قضاوت واقع شدن بترسند، با یک سلسله از قضاوت ها و داوری هایی که اغلب به طور آشکاری طعنه آمیز میباشد پیشاپیش شروع به مقابله به مثل می کنند. بهترین دفاع برای آنها یک حمله ی انتقادی قوی است.
فکر و ذهن شخصیت منتقد، به طور مطلق عوض کردن و تنبیه کردن دیگران است. واقعیت این است که ذهن نیمه هشیار این افراد، در تلاش برای عوض کردن خودشان است. آنها احساس کاستی ها و کمبودهای خود را، با اثبات نقص و اشکال در دیگران؛ تسکین می دهند.
اگر شما دارای این خصیصه هستید، شروع به مشاهده ی خویش در قالب تمام اشخاصی کنید که از آنها عیب جویی می کنید و مورد قضاوت شان قرار می دهید. خودتان را در جای آنها تصور کرده و ویژگی مشترک تان را با آنان پیدا کنید. سپس خودتان و آنها را برای کامل نبودن ببخشید.

همان زمان که به دنبال استدلالهایی در جهت تمایز خود از آنان هستید، سعی نمایید دلایلی برای ارتباط با آنها پیدا کنید و نقاط مشترکتان را با آنها شناسایی نمایید.

شخصيت لاف زن:

شخصیت لاف زن

افراد صاحب این شخصیت، همیشه اعتماد کم و خودباوری پایین خود را به وسیله ی بزرگ کردن حقایق و یا خودنمایی جبران می کنند. این اشخاص در حین رشد و بزرگ شدن، یاد گرفته اند برای جلب دیگران، بایستی ماجراها را به صورت پرشور و غلوآمیز بیان کرده و حقایق را بزرگ نمایند.

شخص لاف زن هیچ نقشه ی قبلی برای دروغ گفتن ندارد و گفته هایش به صورت غیر ارادی بیان می گردد. به نظر او حتی یک  واقعیت ، هم که خود به خود جالب است، باید بزرگ تر جلوه داده شود.
شخص لاف زن در اعماق وجودش احساس می کند که به اندازه ی کافی خوب نیست تا توجه وعشق دیگران را جلب نماید. او حس می کند بیان خود حقیقت، به تنهایی برای شناخته شدن و مورد استقبال قرار گرفتن، کافی نمی باشد. به همین دلیل هم ، حقیقت را بزرگ تر جلوه داده و تحریفش می کند.
شخص لاف زن هرگز نمی تواند به عشق دیگران اعتماد کند، چون در اعماق وجودش میداند که دروغ می گوید. نزدیکان و خویشاوندان این اشخاص بیشتر متوجه مرموز بودن آنان و حالت تدافعی که آنها به خود می گیرند، میباشند.
آنان هرچه بیشتر لاف بزنند و خودستایی کنند، کمتر به توجه و تشویقی که دریافت می کنند، اعتماد می نمایند.
این گونه شخصیت ها باید به تدریج صداقت را در گفتارشان رعایت کنند. آنها باید کسانی را بیابند که به راستی به ایشان توجه نشان بدهند.
این افراد باید تمام دروغها و ظاهر سازی هایی را که در گذشته انجام داده و به خاطر می آورند، با دوستان و اشخاص مورد اعتمادشان، در میان بگذارند و مشاهده کنند در زمانی هم که حقیقت را بیان می کنند و راستگو می باشند، مورد مهر و محبت قرار می گیرند. آنان نیاز به واکنش صادقانه و بدون تناقض دارند. آنها باید به تدریج اعتماد کردن به خود و دیگران را بیاموزند.

شخصیت مورد تعدی:

این تیپ شخصیت ها عموما در سنین پایین به شدت صدمه خورده و به همان دلیل مقدار زیادی محبت و هم دردی دریافت کرده اند.
شخص بلا دیده احساس می کند شایستگی دریافت عشق را ندارد، مگر این که رویداد و یا اتفاق غم انگیزی برایش رخ دهد. هر زمان حادثه ی ناگواری برای او روی دهد، شما می توانید شرط بندی کنید که نقل داستان فلاکت خود را ساعت ها به درازا می کشاند.
اگر شما از آن دسته کسانی هستید که با عنوان کردن داستانهای مورد ظلم قرار گرفتن تان، عشق و همدردی زیادی از جانب بقیه کسب می کنید؛ مراقب باشید. چرا که مطابق با الگوی دریافت عشق، بر مبنای «سختی کشیدن و رنج بردن» عمل می کنید.

اگر حوادث قبلی شما هم کهنه شده باشد، با عجله شروع به خلق داستان های جدید می نمایید. حتی ممکن است از بیمار شدن به عنوان راهی برای دریافت عشق و محبت بیشتر، استفاده کنید.
این گونه اشخاص، در زندگی احساس عجز می کنند و سعی دارند مردم را به وسيله القای احساس تقصير، تحت کنترل خود در آورند.
اشخاص بلا دیده از قبول هر گونه مسئولیتی برای زندگی شان سر، باز می زنند. بنابراین به طور کاملا ناخودآگاه مردم را مجبور به خشنود کردنشان می کنند.
صاحبان این گونه شخصیت ها باید بیاموزند که با قبول مسئولیت، تواناییهای شخصی خودشان را در زندگی افزایش دهند. آنها باید خشم سرکوب شده و انباشته ی خود را برطرف کرده و تمرین کنند دیگران را ببخشایند.

شخصيت مطيع و نارنين:

این گونه اشخاص؛ همیشه ساز گار، خوش خلق، شاد و مسرور هستند. آنان دوستی های خوبی ایجاد می کنند و اغلب، تعداد زیادی دوست و آشنا دارند. این گونه افراد در گذشته آموخته اند در زندگی، اطاعت و پیروی برای شان پاداشی به همراه دارد. آنها به هر قاعده و قانونی به طور مکانیکی و بدون حس و فكر تن در میدهند.

صاحبان این شخصیت، به قصد خشنود سازی دیگران، همیشه آن چه را که «باید» انجام دهند، انجام میدهند و به همه بله می گویند. این اشخاص هرگز عصبانی نمی شوند و همیشه هر شرایطی را قبول کرده و خود را با آن سازگار می نمایند. آنها هرگز کاری انجام نمیدهند که موجب دردسر شود. شخص ملاحظه کار، در ظاهر شاد و از این که در میان یک جمع است، راضی به نظر می رسد اما خود را در درون، تنها و توخالی احساس می کند.


او از “خود بودن”، وحشت دارد، چون می داند انجام آن چه موافق با احساساتش است، خطر عدم تأیید و مخالفت دیگران را در بر دارد. او در حالی که همه چیز را درست و طبق رسم و عادت انجام میدهد خود را در خفا؛ بی اختیار، فریب خورده، دل مرده و کسل احساس می کند. شخص ملاحظه کار همواره گرفتار است. او هرگز نمی تواند سرپوش از روی احساسات خود بردارد، چون دیگران در می یابند که او آن قدرها نجيب و مؤدب نبوده است.

او از طرفی دیگر به وسیله ی این تواضع و نجابت، به طور موفقیت آمیزی؛ منحصر به فردیت خود را سرکوب می کند و تبدیل به یک عنصرا غیر خود ، می گردد. این اشخاص نیاز به تمرین «نه گفتن دارند. آنها باید خشم شان را بیان کنند و این خطر را کرده و نشان دهند در واقع آن قدرها هم که نشان می دهند، خوب نیستند. آنان باید ببیند که اطرافیان در هنگام مطيع نبودن، باز هم آنها را دوست میدارند و حتی به خاطر واقعی بودنشان، احساس نزدیکی بیشتری به آنان می کنند.

شخصیت از خود راضی و حق به جانب:

صاحبان این شخصیت آموخته اند، اگر اشتباهی کنند مردم آنها را دوست نخواهند داشت و آنها را انسانهای نالایقی به حساب خواهند آورد.
آنان تمام کوشش خود را برای درست انجام دادن امور به کار می برند تا به هر قیمتی شده مورد محبت قرار گیرند. آنها هرگز به خود اجازهی اشتباه کردن نمیدهند، چون به گردن گرفتن اشتباهات و کاستی ها برای ایشان به معنای از دست دادن عشق دیگران است و این برای آنها بسیار دردناک می باشد.

این افراد معمولا دیگران را به اشتباه وا می دارند تا بدین وسیله حقانیت خود را ثابت کرده باشند.

تیپ های حق به جانب برای هر کاری که انجام میدهند، عذر و بهانه ی عاقلانه ای می آورند. آنها می توانستند آموزگاران خوبی باشند. سعی نکنید خود را با این شخصیت ها درگیر مباحثه نمایید چرا که همانند یک سخنران، خطابه ای در جهت تأیید سخنان خود و اثبات نادرستی و اشتباه شما، سر می دهند.
صاحبان این تیپ شخصیت ها، باید تمرین کنند زمانی که اشتباهی مرتکب میشوند و می خواهند بهانه ای آورند تا آن را توجیه کنند؛ همان جا مچ خود را گرفته و معذرت خواهی، نمایند. دلیل تراشی راه های مطلوبی برای این افراد می باشد تا با کمک آنها احساس اشتباه و تقصیر نکنند. این افراد باید بدانند حتی اگر اشتباهی هم بکنند، دیگران آنان را دوست خواهند داشت.

شخصیت عصبانی:

این گونه اشخاص، اهل نزاع و کشمکش هستند. برای آنان عصبانیت یک وسیله ی دفاعی می باشد که تصور می کنند به کمک آن می توانند مانع از بروز فلاکت و بدبختی شوند.
شخص عصبانی در درون، احساس عدم کفایت می کند و همیشه سعی دارد خود را حفاظت کند. او برای جبران این کمبود، از احساس رضایت از دنیای خارج، خودداری می کند. هیچ چیز نمی تواند او را خشنود سازد و کاستی هایش را در هر جایی منعکس می کند.

بنابراین احساس او نسبت به عالم، يأس و تلخکامی است. شخص عصبی احساس می کند توسط زندگی مورد سوء استفاده واقع شده و مدام در تلاش است تا حقش را پس بگیرد.


او خیلی سریع عصبانی می شود و تمام ظلم هایی را که به او شده به خاطر میسپارد. او از کمبودها و ناکامی های دیگران خشنود می شود، بنابراین به طرز افراطی رقابت جو می گردد. افرادی با این نوع شخصیت، برای پوشاندن احساسی کمبود و ناراحتی های خودشان، همیشه درگیر خشم و نکوهش هستند.
آنها باید بدانند که سزاوار عشق هستند. حتی اگر در قسمت هایی نقص و کاستی داشته باشند.

شخصیت ریاکار:

این اشخاص نقش های زیادی بازی می کنند، به طوری که خودشان هم نمی دانند چه کاره هستند! پشت هر ماسکی که بر چهره دارند، نقاب دیگری وجود دارد. این تیپ اشخاص برحسب آن الگوهایی که مردم می پذیرند و مورد استقبال قرار میدهند، نقش بازی می کنند. آنان به هیچ عنوان وارد بحث و گفتگو با مردم نمی شوند.
این اشخاص در جلب توجه و محبت مردم تبحر فراوان دارند و رفتارشان طوری مردم را تحت تأثیر قرار میدهد که عموم مردم آنها را دوست دارند. آنان به خاطر بازی کردن مکرر نقش هایی که مردم می پسندند و طالب آنها هستند، تبدیل به اشخاص متقلب و دغل کار کامل می شوند.

شخص دغل کار احتمالا در سنین رشد، هرگز تشویق و تقدیری دریافت نکرده است. به همین دلیل تصمیم گرفته به منظور به دست آوردن عشق و محبت، کس دیگری غیر از خودش بشود؛ کسی که دیگران از او می خواهند
متأسفانه او به عشق و قدردانی هیچ کس اعتماد ندارد. چون در اعماق وجودش میداند که یک حیله گر و مکاری بیش نیست و مردم از خود واقعی او خبر ندارند.

شخصيت خجالتی:

عکس العمل شخص کم رو در رابطه با مردم، بر پایه ی ترس بنا گردیده است.
شخص خجول از انتقاد می هراسد و از این که به عنوان یک شخص ناکام ارزیابی شود؛ وحشت دارد. او بسیار نگران طرد شدن از جانب مردم است و از دریافت عشق و محبت از سوی دیگران چندان مطمئن نیست. این فکر در سر او فرو رفته است که مردم فقط تحت شرایط خاصی او را می پذیرند و در غیاب آن شرایط، طردش خواهند کرد.

او ممکن است یک موسیقی دان عالی و با یک بازی گر بسیار خوب روی صحنه باشد ولی در خارج از صحنه، تبدیل به همان انسان خجالتی و عاری از اعتماد به نفس و متزلزل می گردد.
اساس واکنش شخص خجالتی با مردم، بر پایه ی ترس بنا شده است. او مطمئن نیست که مورد مهر و محبت مردم قرار می گیرد.
شخص خجول باید یاد بگیرد که دل به دریا بزند و صحنه ای را که از انجام آن ترس دارد، در نظر مجسم سازد و سپس آن را عملی نماید تا به این ترتیب اعتماد به نفسش افزایش یابد و ترسش زایل گردد. او احتیاج دارد بیشتر معرفی شود و بیاموزد که به خود و دیگران اعتماد کند.

شخصيت خودنما:

این اشخاص بر این باورند که دارایی ها و اعمالشان، ناتوانی های شان را در « خود واقعی بودن » جبران خواهد کرد.
اشخاص خودنما در صدد هستند که با ثروت و دارایی های شان، فقدان عزت نفس و خودباوری خود را جبران کنند و امید دارند امکانات مادی، عشق و قدردانی را که شدیدا به آن نیاز دارند، فراهم کند.
برای شخص خودنما و فضل فروش، پول، سمبل و نشانه ای از عشق است و می ترسند بدون داشتن آن، عشق را از دست بدهند. این افراد نمی توانند عشق را به طور طبیعی کسب کنند، بنابراین سعی می کنند آن را بخرند.

آنان قادر نیستند به طور مستقیم احساساتشان را در میان بگذارند ولی آن را به وسیله دادن و یا بالعکس دریغ کردن هدایا و چیزهای مادی، بیان می دارند. شخص خود نما معتقد است ثروت و دارایی اش می تواند کاستی او را در خود بودن ، جبران کند.
متأسفانه شخص فضل فروش و خودستا هرگز به ارزش عشقی که دریافت می کند، پی نمی برد. چون می داند به خاطر کارهایی که می کند و به خاطر ثروت و مایملکش مورد مهر و محبت واقع شده، نه به خاطر وجود خودش. او همیشه حس می کند مورد سوء استفاده قرار گرفته و از او قدردانی نشده است.
این افراد باید بیان احساساتشان را تمرین کنند و اجازه دهند تا مردم ببینند که آنها در درونشان چه کسانی هستند. آنها باید به درون خود نگریسته و ارزش و استعدادهای شان را دریابند و صورت ظاهری زندگی را رها کنند و به این ترتیب یاد بگیرند که به خاطر آن چه که هستند، می توانند مورد عشق قرار گیرند، نه به دلیل آن چه که دارند و یا انجام میدهند.

شخصيت گوشه گیر:

این گونه اشخاص همیشه در حال اثبات و نیاز نداشتن به دیگران ، هستند. آنها در جایی از کودکی و سنین رشد خود، عشق و سیاسی را که میخواستند، دریافت نکرده اند. بنابراین تصمیم گرفته اند که اصلا نیازی به آن نداشته باشند. آنها آموخته اند که خودکفا باشند.

شخص منزوی در درون، انسان حساس و نگرانی است که بارها صدمه خورده است. او آموخته برای رهایی از احساسات دردناک خود، باید بیخیال و بی تفاوت باشد. او به خاطر نیاز فراوانش به عشق، احساس خطا و گناه می کند و به همین دلیل این نیازها را انکار می کند. “من خودم به تنهایی می توانم کارها را انجام دهم.”، “من به تو نیاز ندارم.” او این جملات را با افتخار اعلام می کند.

چون که به طور واضح نیازهای خود را بیان نمی کند، مدام سرخورده و مأيوس بوده و در روابط خود با سایرین، آزرده و رنجیده خاطر می شود. به دلیل موظف بودن نسبت به برآورده کردن نیازهای همسرش، ناراحت است، همان طور که از داشتن نیاز و احتیاج در خودش خوشش نمی آید. از نظر شخص منزوی نیازمند بودن، به معنای «ضعف» است.
برای این تیپ افراد راحت ترین کار این است که از ارتباطات و معاشرت با اشخاص اجتناب کرده و تنها زندگی کنند. شخص گوشه گیر هرچه بیشتر نیازهای خود را حس می کند، بیشتر از مردم فاصله می گیرد. به این ترتیب عشق و محبتی را که به آن نیاز دارد، پس میزند. .
او باید بیاموزد نیازهایش را با دیگران در میان گذارده و غم و اندوه خودش را نشان دهد. هم چنین بایستی سرخوردگیها و انتظارات نهانی اش را برای سایرین آشکار کند. هر زمان که شروع به اوقات تلخی و انزوا طلبی کرد، باید کسی را پیدا کند که به او توجه نشان میدهد تا احساساتش را با او در میان بگذارد. او هم چنین باید بیاموزد که نیاز کلمه ی زشتنی نیست و کسانی را بیابد که بتوانند نیازهای او را به عشق و قدردانی برطرف نمایند.

شخصيت فداکار:

شخص فداکار فکر می کند عشق ورزیدن به معنای قربانی کردن خود و یا از حق خود گذشتن برای دیگران است. احتمالا والدین این شخص در حین رشد، مدام زحمات و فداکاری های شان را به او گوشزد کرده و خاطر نشان کرده اند که انتظار همان کارها و تلاش ها را از جانب او دارند.

برای این نوع شخصیت عشق ورزیدن یک موضوع ناخوشایند و ملال انگیز است، چرا که برای نشان دادن عشق باید کارهایی انجام دهد که تمایلی به آنها ندارد و کارهایی را که دوست دارد؛ رها نماید.
شخص ایثارگر هرگز نمی تواند خودش باشد. چون این کار به نظر او خودخواهی محض است. به نظر او ایثار به معنای ارایه خدمت بدون قید و شرط نیست، بلکه این عمل به معنای از حق خود گذشتن و خود را ندیده گرفتن با انتظار دریافت متقابل همان چیز می باشد.

شخص از خود گذشته انتظار دارد فردی که محبت او را دریافت نموده، با تلاش سختی که هم پایه ی کار اوست، آن عشق را به او برگرداند. شخص فداکار باید بار سنگینی را که با عشق و رابطه ی درست اشتباه گرفته، بر زمین بگذارد.
او باید خشم فزاینده اش را نسبت به والدین و اطرافیان التیام بخشیده و آنها را ببخشاید و بیاموزد عشق را بدون انتظار برگشت نثار کند و به خاطر بسپارد نباید تمام مدت از نیازهای خودش صرف نظر و از تمایلاتش چشم پوشی نماید.
***تا وقتی آگاه نباشید چه شخصیت ی دارید و چه می کنید، هیچ شانسی برای تغییر خود ندارید و ناگزیر به ادامه راه قبلی خود هستید. برای آگاهی و تغییر بیشتر در زمینه شخصیت ی خود به یک روانشناس خوب مراجعه کنید.

گروه های در معرض خطر ابتلا به افسردگی

خطر ابتلا به افسردگی

چه کسانی بیش از همه در معرض خطر ابتلا به افسردگی هستند؟

چنانکه آمار مربوط به شیوع افسردگی نشان می دهد، زنان اولین گروهی اند که در معرض خطر ابتلا به افسردگی هستند، و موارد تشخیص داده شده در آنان دو برابر مردان است. ولی این آمار جای بحث بسیار دارد. برخی از کارشناسان بر این باورند که مردان نیز به اندازه زنان افسرده می شوند، ولی چون جامعه ما از مردان انتظار دارد که در مواجهه با دشواری ها سرسخت و خوددار باشند بسیاری از آنان صحبت کردن درباره درماندگی احساسی یا نشان دادن ضعف را دشوار میدانند، و بیش از زنان احتمال دارد که به «خود – درمانی» با الکل یا داروهای مخدر بپردازند.

مضافا اینکه مردان بیش از زنان در معرض این قرار دارند که در اجتماع به دلیل افسردگی، انگ بخورند، و به همین دلیل تمایل کمتری به قبول افسرده بودنشان دارند.

در واقع، مطالعه ای که در دهه ۱۹۸۰ صورت گرفته که بسیار هم به آن استناد می شود، نشان داد که در صد ابتلا به اختلالات خلقی عمده در میان مردان و زنان جامعه آمیشه در ایالت پنسیلوانیا یکسان است. محققان به این نکته اشاره کردند که در فرهنگ آمیش استفاده از الکل و مواد مخدر ممنوع است . این راه فرار خاص بر روی آنها بسته است و اینکه چون بزهکاری در میان آمیش ها نادر است، هیچ کدام از مردان آنها به دلیل زندانی بودن در هنگام
تحقیق، از قلم نیفتاده اند.

ولی این عقیده که مردان هم به اندازه زنان به اختلالات افسردگی عمده دچار می شوند، هنوز دیدگاهی کم طرفدار است.

چه گروههای دیگری در معرض خطر ابتلا به افسردگی هستند؟

جای تعجب ندارد که افراد مسن ساکن در خانه های سالمندان و مراکز مراقبت، چه آنان که مدتی طولانی در خانه سالمندان نگهداری میشوند و چه آنها که موقتا در مراکز مراقبتهای حاد نگهداری میشوند، اغلب شدیدا افسرده هستند. احتمالا بین ۱۰ تا ۲۰ درصد این افراد به اختلال افسردگی عمده مبتلا هستند. در منابع دیگر، این رقم تا دو برابر این مقدار تخمین زده شده است.


درخصوص افراد مسنی که تحت مراقبت نیستند چطور؟

به طور کلی میزان ابتلا به افسردگی بالینی در آنان می تواند واقعأ کمتر از افراد جوان باشد – شاید تنها یک تا دو درصد باشد. البته در حدود ۱۰ درصد افراد با اینکه از دیدگاه تخصصی دچار اختلال افسردگی عمده نیستند، ممکن است علائم مشخص افسردگی را داشته باشند.


آیا می توان نتیجه گرفت به طور کلی، افراد مسن كمتر از متوسط کل جمعیت افسرده می شوند؟

بله، البته شما می توانید این نتیجه کلی را بگیرید، ولی با کمی محافظه کاری. از یک نظر، شیوع فراوان زوال عقل، بیماری آلزایمر و دیگر بیماری های مرتبط با سن، به این معنی است که به افسردگی در افراد مسن توجهی نمی شود. افسردگی در افراد بالاتر از ۶۵ سال، اغلب ناپیداست، زیرا در بسیاری از موارد به بیمار و نه پزشک، هیچ کدام نمی توانند افسردگی را از دیگر بیماریها تشخیص دهند.

همچنین شواهدی وجود دارند که نشان میدهند افراد مسن نشانه های افسردگی را کمتر از حد واقعی آن گزارش میکنند. بخشی از آن بدین دلیل است که آنان انتظار افسردگی را در این سن و سال دارند و برخلاف فرزندان خود که معتقدند باید به روانشناس مراجعه کننده بر این باورند که باید خوددار باشند و ناراحتی های خود را بروز ندهند. بسیاری از آنان، افسردگی را نشانه ای از ضعف یا تنبلی می دانند و نه یک اختلال پزشکی.

آیا کودکان نیز دچار افسردگی می شوند؟

البته. احتمالا نزدیک به یک میلیون نفر از مردم بریتانیا که سن آنها کمتر از ۱۸ سال است، دچار افسردگی بالینی هستند. برخی از محققان معتقدند که حتی اطفال نیز می توانند افسرده شوند، و افسردگی را گاهی اوقات یکی از عوامل دخیل در وضعیت کودکانی تلقی می کنند که بدون دلیل واضح و مشخصی، رشد و سلامتی مناسبی ندارند.

تعداد کنونی کودکان افسرده چه قدر است؟

مجددا باید آمار و ارقام موجود در این زمینه را با دقت و تأمل مرور کرد به طور کلی میزان ابتلا به افسردگی در میان کودکان کم است: احتمالا ۱ درصد کودکان در سطح پیش دبستانی و ۲ درصد کودکان سنین مدرسه، پیش از رسیدن به سن بلوغ به افسردگی دچار می شوند. این میزان برای پسران و دختران یکسان است.

رسیدن به سن بلوغ، که خود می تواند گاهی اوقات عامل بروز یک دوره افسردگی عمده باشد، باعث افزایش درصد افسردگی در هر دو جنس می شود. البته پس از بلوغ، میزان مبتلایان به افسردگی در دختران به تدریج بیشتر می شود تا جایی که نظیر بزرگسالان، میزان بروز آن در دختران نسبت به پسران، ۲ به ۱ میشود.


شما چه موقع میفهمید که یک کودک افسرده شده است؟

برای این کار باید به دنبال تغییرات رفتاری بگردید، مثلا اطفال در هنگام افسردگی گوشه گیر می شوند، به فعالیتهای اطراف خود بی علاقه و بی توجه می شوند، و ممکن است از غذاخوردن امتناع کنند. کودکان پیش دبستانی ممکن است کج خلقی کنند و قشقرق راه بیاندازند و در صحبت کردن و همکاری با والدین در هنگام نیاز به اجابت مزاج، واپس روی کنند. کودکان دبستانی ممکن است تحریک پذیر شوند، جنگ و دعوا کنند، با والدین خود حاضر جوابی کنند و از درد و ناراحتی شکایت کنند.

ولی آیا عده کودکانی که این چنین رفتار می کنند زیاد نیست؟

همین طور است. همه کودکان، مراحل رشدی را پشت سر می گذارند که تشخیص یک اختلال روانی را دشوار می کند. علاوه بر آن بعضی از کودکانی که افسرده به نظر می رسند در واقع اختلال رفتاری دارند. در حالی که برخی دیگر که به نظر می رسد اختلالات رفتاری داشته باشند، در حقیقت افسرده هستند. همه اینها، تشخیص افسردگی را در کودکان، به ویژه در سنین کمتر، دشوار می کنند.

با در نظر داشتن این دشواری های حرفه روانشناسی اختلالات افسردگی کودکان را به طرزی دیگر تعریف کرده است. به طوری که مثلا در مقایسه با افسردگی، تحریک پذیری می تواند نشانهای متداول تر باشد. علاوه بر آن کافی است علائم افسردگی مزمن فقط یک سال استمرار یابند تا کودک افسرده خو تشخیص داده شود. در حالی که این مدت برای بزرگسالان ۲ سال است.

علائم افسردگی در نوجوانان کدامند؟

تشخیص افسردگی در نوجوانان می تواند از این هم دشوارتر باشد، چون وجه مشخصه این مرحله از رشد، خشم و گوشه گیری بسیار است. یک دکتر روانشناس خوب می داند که هرگاه نوجوانان فعالیت های دلخواه خود را کنار می گذارند، ترک تحصیل میکنند، به مواد مخدر یا الکل و امثال آن روی می آورند، و به ویژه درباره مرگ و خودکشی صحبت می کنند، باید دلیل آن را در افسردگی جستجو کنند.

میزان شیوع افسردگی

شیوع افسردگی

شیوع افسردگی: افسردگی تا چه حد شایع است؟

بی شک این بیماری بسیار شایع است، به طوری که حتی آن را به “شیوع سرماخوردگی” در بیماری های روانی نیز نامیده اند و نظیر سرماخوردگی، مشکل می توان عده مبتلایان به آن را شمارش کرد. در خصوص آمار مربوط به ناراحتیهای روانی باید قدری شکاک و دقیق بود، زیرا به دست آوردن آنها بسیار دشوار است. هیچ مرز شفاف و قابل تعریفی بین حالت طبیعی و اختلال، بين ناخرسندی ساده و افسردگی بالینی وجود ندارد.

با این حال مطالعات همه گیر شناسانه نشان میدهند که در بریتانیا میزان شیوع افسردگی در مردان تقریبا ۳ درصد و در زنان، در حدود ۷ درصد است. در مطالعات دیگر، میزان شیوع افسردگی در کل دوران زندگی افراد بیش از این تخمین زده شده تا حداکثر ۲۶ درصد برای زنان و ۱۲ درصد برای مردان. اختلالات خلقی، از جمله افسردگی، همچنین رایج ترین دلیل منفرد برای مراجعه به روانشناس ها هستند.

در مورد افسرده خویی چه طور؟

چنین برآورد می شود که افسرده خویی، که اغلب در نوجوانی آغاز می شود، ۳ تا ۴ درصد افراد را که بیشتر آنها زن هستند گرفتار می سازد. برخی از تحقیقات نشان میدهند که بین ۲۰ تا ۳۰ درصد از افرادی که مبتلا به افسردگی تشخیص داده می شوند، در واقع افسرده خو هستند.

و اختلال افسردگی – شیدایی تا چه حد شايع است؟

بسیار کمتر از اختلالات تک قطبی. تخمین زده شده است که فقط در حدود یک پنجم افراد مبتلا به افسردگی بالینی، به افسردگی – شیدایی مبتلا هستند. میزان شیوع این اختلال در بین تمام افراد اجتماع احتمالا حدود یک درصد است. معمولا، این نوع اختلال در دوران نوجوانی یا اوایل بزرگسالی آغاز می شود – زودتر از افسردگی تک قطبی – و در صورت درمان نشدن، در سرتاسر عمر ادامه می یابد و به دفعات بیشتری بروز می کند و با گذشت زمان، شدیدتر شود.

برخلاف افسردگی تک قطبی، تعداد مردان و زنان مبتلا به افسردگی دوقطبی، با هم برابرند، اگرچه مطالعات نشان میدهند که ۸۰ تا ۹۰ درصد افرادی را که تناوب دوره ها در آنها سریع است، زنان تشکیل میدهند

افسردگی فصلی(SAD) تا چه حد شايع است؟

اعتقاد بر این است که در حدود ۵ درصد مردم، به زمستان عکس العمل بدی نشان می دهند. برخی از کارشناسان آمریکایی بر این باورند که چیزی بین ۱۰ تا ۳۸ درصد افرادی که به اختلالات خلقی عودکننده دچارند، در واقع به SAD مبتلا هستند. نظیر افسردگی عمده، گفته میشود که SAD زنان را بیش از مردان دچار می کند. شاید ۳ تا ۴ بار بیشتر. گفته شده است که SAD بعد از بلوغ افزایش می یابد و با یائسگی فروکش میکند.

رک بگویم، به نظر من افسردگی تا حدودی مدروز شده است. من به خاطر ندارم که از پدربزرگ، یا مادر بزرگم شنیده باشم که درباره افسردگی صحبت کنند. آیا این معضلی جدید است؟

در حقیقت، افسردگی اختلالی است که می توان رد آن را تا عهد باستان گرفت. مثلا در کتاب انجیل، نوعی از دست دادن شوق و علاقه گوشه گیری و اجتماع گریزی، بی ارزش شمردن خویش، و بی خوابی توصیف شده است. رومیهای باستان این وضعیت را مالیخولیا، و معاصران ملکه ویکتوریا آن را خستگی روانی نامیده اند. حتی اگر پدر بزرگ یا مادر بزرگ شما دچار افسردگی نشده باشد یا درباره آن صحبت نکرده باشد، یکی از معاصران مشهور او به آن دچار شده است: وینستون چرچیل در نوشته هایش به یک «خرس سیاه» اشاره کرده است که متناوبا او را در ملالت و دلتنگی فرو می برده است.

ولی به نظر می رسد که امروزه افسردگی بسیار شایع تر شده است شما این طور فکر نمی کنید؟

واقعیت این است که افسردگی با ظهور عصر انفجار جمعیت، بسیار افزایش یافته است. دو مطالعه عمده که از دهه ۷۰ آغاز شده بودند، افزایش چشمگیری را در بروز افسردگی در طی قرن بیستم نشان دادند. یکی از مطالعات نشان داد زنانی که در دوران جنگ کره متولد شده بودند. در زمان انجام دادن مطالعه، در حدود ۳۰ ساله بودند. در مقایسه با زنانی که در حوالی دوران جنگ جهانی اول متولد شده بودند، و حتی زنان مسن تر که به دلیل طول عمر بیشتر، طبعا فرصت بیشتری برای افسرده شدن داشتند، ۰ ۲ برابر بیشتر احتمال داشت که به دوره ای از افسردگی دچار شده باشند. برای مردان نیز وضع به همین منوال بوده است.

چرا افسردگی در حال گسترش و فزونی است؟

این می تواند بدان دلیل باشد که امروزه افسردگی در کانون توجه قرار گرفته است، و اینکه افسردگی با جدیت بیشتری تشخیص داده میشود و مورد مطالعه قرار میگیرد. دیگر دلایل احتمالی که مطرح شده اند عبارتند از افزایش مصرف الكل و مواد مخدر، افزایش میزان استرس، و افزایش بیکاری. یک دلیل احتمالی دیگر، تغییر نگرش ها و باورهای اجتماعی و شخصی است. برخی از روانشناسان معتقدند که جامعه مادی گرای ما باعث شده که «خود» افراد به گونه ای ناسالم تحت فشار قرار بگیرد و اینکه افراد به جای موضوعات مهم تر، بیش از حد به کامروایی ها و شکست های شخصی خود اهمیت می دهند. مثلا در صورتی که افراد تعهدی در قبال خانواده، اجتماع، کشور یا دین نداشته باشند، ناکامی های شخصی فاجعه آمیز به نظر می رسند و شخص مستعد ابتلا به افسردگی می شود.

آیا هیچ مطالعه علمی ای درباره دلایل محوری شیوع فزاینده افسردگی صورت نگرفته است؟

چرا برخی از مطالعات نشان میدهند که تلویزیون یکی از دلایل عمده ابتلا به افسردگی است. در یکی از مطالعات صورت گرفته، همبستگی زیادی بین وجود تلویزیون در خانواده های دارای کودکان کم سن و سال، و بروز افسردگی در این کودکان پیش از رسیدن به سن ۲۴ سالگی نشان داده شده است. گفته شده که ساعت های طولانی تماشای تلویزیون، همراه با قرارگرفتن در معرض صحنه های مکرر خشونت و دیگر اعمال مجرمانه، محققا أثار سوئی در پی خواهد داشت، انزوا و گوشه گیری براثر تماشای تلویزیون نوزه کودکان را از برقراری ارتباطات اجتماعی ضروری و اساسی با دوستان و دیگر افراد خانواده محروم می کند.

افسردگی معمولا در چه سنی بروز می کند؟

در حالی که اختلال افسردگی عمده می تواند در هر سنی آغاز شود، ولی رایج ترین سن برای بروز آن بین ۲۰ تا ۲۰ سالگی است. میزان ابتلا به افسردگی در افراد بزرگسال بین ۲۵ تا ۴۴ ساله به حداکثر می رسد.

دوره های افسردگی معمولا چقدر طول می کشند؟

در حدود ۶ تا ۱۲ ماه. با اعمال درمان، افراد افسرده ممکن است سریع تر – در عرض چند هفته تا چند ماه – خوبه شوند. البته در افراد افسرده خو، فقط ۱۰ تا ۱۵ درصد موارد خودبه خود به بهبودی می انجامند.

احتمال بازگشت افسردگی چقدر است؟

بسیار بالاست. تحقیقات نشان داده اند که در بیش از نیمی از افرادی که قبلا به اختلال افسردگی عمده دچار بوده اند، این بیماری بازگشت می کند که این امر عمدتا در ۲ تا ۳ سال پس از اولین دوره ابتلای آنها اتفاق می افتد. احتمال بازگشت بیماری با افزایش تعداد دوره های پشت سر گذاشته شده آن فزونی می یابد، چنانکه احتمال آن بعد از دو دوره به ۷۰ درصد و بعد از سه دوره به ۹۰ درصد می رسد.

عوامل هشداردهنده بازگشت افسردگی کدامند؟

  • اگر اولین دورد ابتلای شما شدید بوده و پاسخ شما به درمان نسبتا کند بوده است .
  • اگر شما بیماری های روانی و جسمانی دیگری نیز داشته اید.
  • اگر شما به ویژه در مقابل تنش ها یا دیگر عوامل روانی – اجتماعی آسیب پذیر هستید، یک مورد مطالعه که اخیرا صورت گرفته، نشان داده است که توانایی افراد برای مدیریت تنش، و همچنین ارتباطات اجتماعی آنان، می تواند بر احتمال بازگشت افسردگی تاثیر بگذارد.
  • اگر شما از افسردگی های قبلی خود کاملا رهایی نیافته اید.
  • اگر افسردگی اولین بار در سنین بالا به سراغ شما آمده باشد.

آیا این بدان معنی است که افسردگی می تواند بدون وجود هرنوع عامل تحریک کننده نیز باز گردد؟

نه ضرورتا؛ ولی واضح به نظر می رسد که پس از اینکه عاملی تحریک کننده موجب بروز اولین دوره افسردگی بشود، فرد برای بروز دوره های آتی ان مستعدتر خواهد شد. دوره اول اثر تحریک کننده دارد و فرد را برای بازگشت بیماری مستعدتر می کند.

با توجه به توضیحات ذکر شده در متن و میزان بازگشت افسردگی برای درمان آن حتما به یک روانشناس خوب مراجعه نمایید.

عوامل روانی مشکلات جنسی

عوامل روانی مشکلات جنسی

عوامل روانی مشکلات جنسی: توجه به برخی از عوامل روانی مشکلات جنسی بسیار حائز اهمیت است. باید تأکید کنیم که حتی به هنگام وجود تأثیرات زیست شناختی، این تاثیرات ممکن است که با عوامل روانی – اجتماعی درآمیخته باشند.

هاوتون (۱۹۸۵) اظهار داشته است که عوامل روانی مشکلات جنسی ممکن است به سه شکل دسته بندی شوند:

١- عوامل زمینه سازی که در اوایل زندگی رخ می دهند و نوعی آسیب پذیری در ادامه زندگی فرد به وجود می آورد (مانند: تربیت محدود کننده، ارتباطات آشفته خانوادگی، اطلاعات ناکافی جنسی یا ارتباطات زودرس آسیب زای جنسی).

٢- عوامل آشکار ساز که عبارتند از: رویدادها یا تجاربی که با ظهور اولیه مشکل در ارتباط می باشند (مانند: زایمان، ناهماهنگی زناشویی، بی وفایی، پیری، افسردگی، اضطراب یا تجربه آسیب زای جنسی).

3- عوامل نگهدارنده که به ابقای مشکل منجر می شوند (مانند: اضطراب عملکردی، احساس گناه، پیش بینی شکست، ترس از تعلق، اسطوره های جنسی، معاشقه ناکافی، ارتباط ضعیف باشریک جنسی یا ناسازگاری زناشویی).

در ذیل عواملی که مرتبط با ویژگی های فردی و عوامل بیرونی و محیطی هستند مشخص کنیم.

عوامل بیرونی و محیطی

عوامل محیط فیزیکی

عوامل محیطی بیرونی متعددی ممکن است بر پاسخ جنسی تأثیر بگذارند. عدم وجود فرصت، فقدان حریم خصوصی یا وجود مکانی سرد و بی آسایش همگی مثال هایی واقعی از رویدادهایی هستند که ممکن است با رابطه جنسی غیر رضایت بخش در ارتباط باشند.


رویدادهای زندگی

زندگی ما سرشار از وقایع متعددی می باشد که ممکن است امکان به وجود آمدن یک مشکل جنسی را افزایش دهند. عدم اشتغال، مرگ یکی از اعضای خانواده، تقاضاهای کار افراطی، حاملگی ناخواسته، سقط یا زایمان همگی از جمله عواملی می باشند که در بعضی از افراد ممکن است سبب واکنش های روانشناختی شود که با نابهنجاری های جنسی در ارتباط هستند. لازم است به این نکته تأکید کنیم که معمولا هیچ رویدادی خود به تنهایی منتهی به مشکل جنسی نمی شود، بلکه آنچه بیشتر امکان ایجاد اختلال در پاسخ جنسی را فراهم می کند، ارزیابی فرد از رویداد و واکنش هیجانی بعدی او است. به عنوان مثال: جراحت ناشی از زایمان در زنان برای چندین روز مانع از آمیزش جنسی آنها می شود. بنابراین در چند هفته بعد نیز به علت خستگی ناشی از بی خوابی های شبانه ممکن است فعالیت جنسی کم شود.

کاهش کوتاه مدت میلی جنسی در مردان بعد از فعالیت های مربوط به زایمان گزارش شده است (گوریان ۱۹۸۸) که در این مورد عقیده بر آن است که قرار گرفتن در وضعیتی که در آن همسر در حالت درد شدید و خونریزی بسر می برد خود مانع از تمایل جنسی در مرد می شود. البته مشکلات جنسی طولانی مدت بعد از زایمان نسبتا معمول بوده اما ممکن است نتیجه افسردگی پس از زایمان یا ناشی از مشکل عمومی در انطباق دادن خود با نقش جدید در زندگی باشد

سوء استفاده جنسی در دوران کودکی و ضربه جنسی در سنین بالاتر نیز ممکن است با ایجاد مشکلات جنسی در ارتباط باشد. از عوامل دیگری که ممکن است منجر به مشکلات جنسی شود تجریه تجاوز جنسی است.

واکنش همسر به نابهنجاری جنسی

تعامل جنسی مستلزم موقعیت پویایی است که در آن دو نفر به طور مداوم بر یکدیگر تاثیر می گذارند. بدیهی است که تحریک، ارتباط، فید بک و پاسخ همسردر ايجاد مشکل جنسی نقش مهمی دارد. به خصوص، پاسخ همسر به وقوع مشکلات جنسی در تعیین این که آیا چنین مشکلاتی احتمالا تکرار خواهد شد حایز اهمیت است. همسران ممکن است نسبت به وقوع یک مشکل جنسی به شیوه های مختلفی واکنش نشان دهند. این واکنش ممکن است شامل عدم هرگونه اظهار نظر، نوازش محبت آمیز و بیان این مطلب که مشکل جنسی در ارتباط با همسر نقش مهمی ندارد و یا حتی بیان این نکته که مشکل بازتابی از بی کفایتی عمومی در زندگی است، باشد.

 همچنین پاسخ همسر، ممکن است تأثیر زیادی بر رفتار شخص دیگر نسبت به مشکل جنسی آنها داشته باشد، ماهیت پیچیده دو جانبه تعامل های جنسی موجب گردیده تا بسیاری از روانشناس ها اظهار دارند که به طور کلی مشکلات جنسی باید به عنوان مشکلی که متعلق به زن و شوهر است در نظر گرفته شوند نه به عنوان مشکلی که متعلق به هر یک از همسران است.

کیفیت عمومی ارتباط

چنین مشاهده شده که مشکلات جنسی و زناشویی با همدیگر پدیدار می شوند؛ در حقیقت اکثر همسرانی که مشکلات جنسی دارند ناسازگاری زناشویی را گزارش کرده اند و بیشتر درمانجویانی که به درمان زناشویی ارجاع داده می شوند نارضایتی در روابط جنسی شان را گزارش می کنند (زیمر، ۱۹۸۷)، این مسأله احتمالا تعجب آور نمی باشد، چرا که تصور داشتن یک رابطه جنسی رضایت بخش باشخصی که نمی توانیم باوی ارتباط کلی خوبی داشته باشیم مشکل است.

 همچنین یک ارتباط جنسی مشکل آفرین نیز ممکن است بر تعامل عمومی زن و شوهرها تأثیر زیان آوری داشته باشد. در عمل، ممکن است چرخه معیوبی از تاثیر رخ دهد که درآن ناهماهنگی زناشویی در عملکرد موفقیت آمیز جنسی تداخل نموده و نابهنجاری جنسی موجب بروز ناسازگاری زناشویی بیشتری می گردد. وقوع هر یک از مشکلات زناشویی ممکن است تأثیر زیان آوری بر سایر حوزه ها بگذارد.

 بنابراین در بسیاری ازموارد لازم است در جریان مداخله درمان جنسی و زناشویی به طور همزمان انجام شود. در مواردی که ناهماهنگی زناشویی ثانویه بر نابهنجاری جنسی است، ممکن است که درمان مشکل جنسی خود به خود ارتباط عمومی را بهبود بخشد. چنانچه ناهماهنگی زناشویی شدید بوده و با خصومت و دشمنی همراه باشد، احتمالا هرگونه تلاش برای اصلاح مشکل جنسی موفقیت آمیز نبوده و باید درمان زناشویی بر درمان جنسی مقدم باشد (لوبتيز، ۱۹۷۸).

برای درمان مشکلات جنسی می توانید از یک روانشناس خوب کم بگیرید.

 ا

علایم روانی افسردگی

علایم روانی افسردگی

علایم روانی افسردگی: افسردگی یک بیماری جسمی و روحی است. اکثر افراد هر دو علایم جسمی و روحی را دارند اما ماهیت دقیق این علایم از فردی به فرد دیگر متفاوت است. افراد کم و بیش علایم واضح بیماری را نشان می دهند.

علایم روانی افسردگی چیست؟

به رغم استفاده نام افسردگی  همه افراد مبتلا به این بیماری افسرده و ناامید نیستند. بعضی مضطرب هستند. بعضی می گویند که از لحاظ عاطفی بی تفاوت شده اند و برخی تغییراتی در حالات خلقی خود ندارند اما با علائم جسمی بدون دلیل و یا تغییرات رفتاری به روانشناس مراجعه می کنند. علائم روانشناختی شایع به شرح زیر می باشند :

حالت گرفتگی و ناامیدی (حالت افسردگی)

در بیماری افسردگی، حالت گرفتگی و ناامیدی بسیار شدیدتر از زمانی است که فرد هنگام یأس و بی حوصلگی احساس می کند. در این بیماری، فرد دچار احساس اندوه مداوم، پوچی و ترس و کمبود می شود. بعضی ابراز می کنند که ابری بر زندگی آنها سایه افکنده است و افسردگی بر تمام ابعاد زندگی آنها تأثیر گذاشته است. در افسردگی متوسط یا شدید، حالت افسردگی و یأس اغلب در هنگام صبح در بدترین وضعیت است و بتدریج در طول روز بهبود می یابد گرچه هیچگاه از بین نمی رود.

به این وضعیت تغییرات روزانه گفته می شود. حالت افسردگی و یأس لذت بردن از زندگی را ناممکن می سازد و فرد حتی از سرگرمی های خود نیز لذت نمی برد. هیچ چیز برای او شادی آور نیست. روانشناسان به این علائم آنهدونيا (ناتوانی در دستیابی به لذت ها) می گویند.

در بعضی از موارد خفیف بیماری، حالت افسردگی و یأس هنگام شب بدتر از صبح است که در این صورت ممکن است فرد روز نسبتا خوبی را داشته باشد. به هر حال روزهای بد این افراد بیش از روزهای خوب آنها است. در افسردگی خفیف فرد شاید از مصاحبت با دیگران لذت ببرد. هرچند بدون هیچ دلیلی، خیلی زود این حالت شادی از بین می رود. شخص در اثر افسردگی و ناامیدی اغلب با کمترین ناراحتی و یا حتی بدون هیچ گونه ناراحتی تمایل به گریه دارد.

اضطراب از دیگر علایم روانی افسردگی است

در هنگام احساس خطر، هورمونی به نام آدرنالین آزاد می شود و جریان خون به ماهیچه ها و مغز افزایش می یابد تا فرد بتواند به طور سریع تصمیم گیری نماید و در صورت لزوم فرار کند. شخص سالم، عصبانی و هیجان زده می شود، اما اگر اتفاقی نیفتد این حالت پس از چند دقیقه از بین می رود. در فرد مبتلا به افسردگی، حس نگرانی و اضطراب ممکن است ماه ها ادامه یابد.

بعضی از اشخاص به دلیل ترس از اتفاقات احتمالی، با اضطراب و نگرانی شدید از خواب بیدار می شوند، اضطراب ممکن است از افسردگی و یأس، بیشتر دیده شود و بارزترین علامت بیماری افسردگی است. انسان مضطرب ممکن است به زودرنجی و خشونت بیش از حد خود پی بیرد که این حالت به طور آشکار، زندگی را هم برای خود او و هم برای کسانی که با او زندگی می کنند، مشکل خواهد کرد.

بی تفاوتی عاطفی

بعضی از اشخاصی که به افسردگی حاد مبتلا هستند، اظهار می دارند که عواطف خود را به کلی از دست داده اند و این حالت یکی از ناراحت کننده ترین علائم افسردگی است. فرد احساسی ندارد، نمی تواند گریه کند و حس می کند اشکی برایش نمانده است. ممکن است خود را جزئی از جهان نداند زیرا فکر می کند هیچ احساسی ندارد. حتی ممکن است از اشخاصی که بسیار به او نزدیک هستند مانند همسر خانواده و بچه ها، دوری کند و هیچ احساسی نسبت به آنها نداشته باشد.

تفکرات افسرده کننده

طرز تفکر شخص در اثر ابتلا به افسردگی تغییرمی کند. با دیدگاهی متفاوت به جهان می نگرد. به هر چیز با دید منفی نگاه می کند. این طرز فکر مخرب باعث تشدید افسردگی می شود.

اغلب اوقات شخص افسرده خودش را به خاطر پیشامدهای ناگوار سرزنش می کند. در حالی که خود را به خاطر کارهای خوب خود تحسین نمی کند. کارهای مفیدی که در طول زندگی انجام داده است، به فراموشی سپرده می شود، در حالی که کارهای بد به طور زنده در خاطر او می ماند و بیش از حد در مورد آنها اغراق می کند.

شاید خود شخص نیز متوجه شود که بر جزئیات ناخوشایند منفی تکیه می کند و از موفقیت بزرگ چشم پوشی می کند. مثال بسیار خوب، کسی است که امتحان را با امتیاز ۹۹٪ و با موفقیت گذرانده است اما از نتایج خوب چشم پوشی و بر آن یک درصد اشتباه خود تکیه می کند.

همچنین فرد ممکن است به طور سريع نتیجه گیری منفی داشته باشد و از هر پیشامد ساده یک نتیجه کلی بگیرد. به عنوان نمونه، خانمی که قبلا معالجه کردم، فکر می کرد به این دلیل که مردی در خیابان از کنار او گذشته و نگاهی خنده دار به او کرده است پس زنی زشت است و همه از او متنفرند.

این نوع الگوی تفکر منفی باعث تضعیف فرد می شود. باعث اضطراب، عدم اعتماد به نفس و احساس بی فایدگی می شود و دنیای او مملو از تفکرات دلتنگ کننده، اضطراب و حس اینکه توانایی او کافی نیست، خواهد شد. در نتیجه شخص افسرده تر و مضطرب تر می شود و در نتیجه دوری باطل، پایه گذاری می شود. برای کنار گذاشتن و تصحیح این الگوی فکری توصیه می شود به یک روانشناس خوب مراجعه کنید.

مشکلات تمرکز حواس و حافظه از دیگر علایم روانی افسردگی است

اگر نگرانی ها و افكار ناراحت کننده ذهن شخص را اشغال کند، تفکر در مورد مسائل دیگر مشکل می شود. فرد متوجه بروز مشکل در تمرکز حواس می شود و این موضوع مشکلاتی را به همراه دارد زیرا باید برای به خاطر آوردن هر چیز تمرکز حواس داشته باشد. تعجبی ندارد، اگر تمرکز حواس ضعیف و مشکلات حافظه با هم بروز کنند.

مشکلات مربوط به حافظه منجر به دو دلی و بی توجهی نیز می شود و شخص ممکن است گیج و وامانده شود. این علائم ممکن است آنقدر شدید باشند که با دمانس(زوال عقل به علت بیماری مغزی) اشتباه شوند.

توهم و کژ پنداری از دیگر علایم روانی افسردگی است

اگر فرد به افسردگی شدید مبتلا باشد، ممکن است تفكر او نیز دچار اختلال بسیار شدید شود. به طوری که قدرت درک واقعیت از او سلب شود. او بازیچه ذهنیت ها و تفکرات اشتباه خود می شود و ممکن است از آن بترسد که مبادا به دیوانگی مبتلا شده است. در حالی که دیوانه نشده بلکه به افسردگی دچار گشته است و با معالجه بهبود خواهد یافت، كژ پنداری ممکن است در افسردگی شدید ایجاد شود، اما خدا را شکر( به دلیل ناراحت کننده آن) این پیشامد بسیار نادر است.

کڑ پنداری، عقیده ای باطل است که فرد مبتلا به کژپنداری بر آن قاطعانه اصرار می ورزد، هنگام ابتلا به افسردگی، توهمات، افسردگی شخص را منعکس ساخته و حالت افسردگی را تشدید می کنند.

بعضی معتقدند هیچ پولی ندارند، بقیه معتقد ند که در حال زوال و نابودی هستند و یا مرده اند. به همان مقدار که نظرات متفاوتی در ذهن بشر وجود دارد، به همان اندازه هم انواع بسیار متفاوتی از کژپنداری ها وجود دارند، اما همه آنها افسردگی و افکار افسرده کننده را منعکس می کنند.

در حالی که کژپنداری به تفکرات غلط گفته میشود، توهم در اثر درک مسائل غیر واقعی و معمولا صداهای غیر واقعی به وجود می آید. مثلا بعضی از افراد مبتلا به افسردگی شدید، با وجودی که کسی در اطراف آنها وجود ندارد، باز صداهایی را می شوند، به نظر می آید که این صداها، صدای اشخاصی است که با وی صحبت می کنند و به طرز وحشتناکی واقعی به نظر می رسند. صداها ممکن است آنها را مورد انتقاد قرار دهند و به آنها بگویند که انسانهایی غیر مفید و بد هستند. این صداها باعث تشدید افسردگی می شوند. بعضی اشخاص نیز بوهایی را استشمام می کنند یاچیزهایی به نظر آنها می آید که واقعا وجود ندارد. در عین حال این موارد نادر تر هستند.

آیا نوروفیدبک تاثیر دارد؟

آیا نوروفیدبک تاثیر دارد؟

آیا نوروفیدبک تاثیر دارد؟

آیا نوروفیدبک تاثیر دارد؟ بر روی چه اختلالاتی؟

در واقع در بسیاری از موارد سوال درست این است که بر روی چه اختلالی؟

آیا نوروفیدبک بر روی اختلال ADHD تاثیر گذار است؟

جواب به این سوال به طور کلی بله است، در حقیقت بیشترین اثری که برای نوروفیدبک مشخص شده است بر روی اختلال بیش فعالی است، البته باید توجه داشت که نوروفیدبک بر روی همه افراد به یک میزان اثر ندارد، همان گونه که بقیه درمان ها مانند دارو درمانی و روان درمانی نیز برای همه اشخاص به یک میزان اثرگذاری ندارد.

البته باید به این امر مهم توجه داشت که نوروفیدبک برای ADHD به عنوان یک درمان جایگزین در صورتی فرد راضی به مصرف دارو نباشد و یا همزمان با دارو به عنوان درمان کمکی استفاده می شود.

بیشتر بخوانید: بهترین مرکز نوروفیدبک در تهران کجاست؟

آیا نوروفیدبک بر روی اختلال های اضطرابی تاثیر گذار است؟

بله در بیشتر موارد نورفیدبک و بایوفیدبک در کنار هم برای درمان اختلالات اضطرابی توصیه می شوند، البته در این مورد نیز باید توجه داشت که این درمان در کنار روان درمانی و یا دارودرمانی استفاده می شود.

آیا نوروفیدبک بر روی اختلال Autism تاثیر گذار است؟

خیر برای اختلال اوتیسم شواهد قابل ارجاع و موثقی وجود ندارد که بتواند شاهدی برای تاثیرگذاری نوروفیدبک بر روی  این اختلال باشد.

آیا نوروفیدبک بر روی اختلال خواب اثر گذار است؟

بله در این مورد شواهد و مقالات معتبری وجد دارد که حاکی از تاثیرگذاری قابل قبولی از این درمان جانبی بر روی اختلالات خواب می باشد البته لازم به ذکر است که درمان های روان درمانی و یا دارو درمانی برای کاهش اضطراب، تغییر چرخه خواب و برطرف کردن اختلالات خواب خط اول درمان هستند.

آیا نوروفیدبک بر روی اختلال وسواس اثر گذار است؟

خیر، تاثیرگذاری نوروفیدبک بر روی این اختلال در حدی نیست که برای درمان این اختلال توصیه شود. خط اول درمان برای وسواس درمان دارویی و روان درمانی است.

آیا نوروفیدبک بر روی اختلال افسردگی اثر گذار است؟

برای درمان افسردگی نوروفیدبک تاثیر متوسطی دارد و به عنوان درمان جانبی در کنار درمان های دیگر(داروهای افسردگی و روان درمانی) می تواند استفاده شود.

آیا نوروفیدبک بر روی اختلال پس از سانحه اثر گذار است؟

بر روی این اختلال نیز تاثیرگداری متوسطی گزارش شده است و درمان های دارویی، روان درمانی و EMDR  توصیه می شود.

سوالی که پیش می آید در این زمینه این است که آیا می دانید نوروفیدبک چگونه کار می کند؟

نوروفیدبک از شرطی سازی عاملی استفاده می کند، بدین معنا که همان طور که اگر شما فردی را که کاری را انجام بدهد تشویق کنید احتمال این که آن کار را دوباره انجام دهد بیشتر می شود، نوروفیدبک نیز از همین روش استفاده کرده است.

به طور مثال:

وقتی کودکمان درس می خواند و نمره عالی می گیرد ما برای او هدیه ای می گیریم احتمال این که دفعه بعد هم برای امتحانش تلاش کند بیشتر می شود. در حقیقت ما این رفتار او را تقویت کرده ایم.

بیشتر بخوانید: روانشناس خوب در تهران

نوروفیدبک چگونه تاثیر گذار است؟

در نوروفیدبک هم در واقع با همین شیوه عمل می کند، به طور مثال اگر ما بخواهیم امواج آلفا را در نقطه ای از مغز افزایش دهیم، ابتدا الکترودها را در آن نقطه سر وصل می کنیم و سپس هر گاه که امواج آلفا در آن نقطه مغز بالا رفت(با توجه به اندازه ای که ما مشخص کردیم)، به طور مثال انیمیشن جلوی فرد که در مانیتور نشان داده می شود شروع می کند به حرکت و این به منزله تقویت برای امواج مغزی کار می کند.

پس در جواب به این سوال که آیا نوروفیدبک تاثیر دارد می توان گفت: بستگس به نوع اختلال دارد.

شما با این جستجو ها احتمالا به این مقاله رسیده اید:

آیا نوروفیدبک تاثیر دارد؟

آیا نوروفیدبک موثر است؟

نوروفیدبک چیست و چه کاربردی دارد؟

 

آیا ماری جوانا اعتیاد آور است؟

آیا ماری جوانا اعتیاد آور است؟
94755258 - the man twists the canth from fresh marijuana

آیا ماری جونا اعتیاد آور است؟ همه کسانی که ماری جوانا مصرف می‌کنند به آن معتاد نمی‌شوند اما پژوهش‌ها نشان می‌دهند برخی از مصرف کنندگانی که به صورت طولانی مدت ماری جوانا استعمال می‌کنند می­توانند به این ماده مخدر اعتیاد پیدا کنند و این اتفاق برایشان می­افتد.

به گفته موسسه ملی سوء مصرف مواد مخدر، افراد در دو صورت معتاد به ماری جوانا محسوب می‌شوند: اول این که حتی با این که این ماده باعث مختل شدن برخی از جنبه‌های زندگی‌شان می‌شود بازهم مصرف آن را ادامه می­دهند دوم این که در صورت تلاش برای ترک آن نشانه های ترک داشته باشند.

طبق برآورد موسسه ملی سوء مصرف مواد مخدر، 9% همه مصرف کنندگان ماری جوانا در نهایت به این ماده معتاد می‌شوند.

در مورد آن دسته از مصرف کنندگانی که در نوجوانی شروع به مصرف ماری جوانا کرده‌اند، درصد افرادی که به آن معتاد می‌شوند به حدود 17% افزایش می‌یابد. در مورد کسانی هم که ماری جوانا را به صورت روزانه مصرف می‌کنند، تعداد افرادی که به آن معتاد می‌شوند بین 25 تا 50 درصد می‌باشد.

به علاوه، مطالعه‌ای که در مورد دوقلوهای همسان انجام شده نشان می‌دهد اگر یکی از دوقلوها قبل از سن 17 سالگی ماری جوانا مصرف کند، در مقایسه با قلی که  استعمال را از سنین پائین آغاز نکرده باشد بیشتر احتمال دارد که مواد مخدر دیگر را نیز استفاده نماید و بعدها دچار مشکلات سوء مصرف مواد بشود.

برای ترک مار جوانا می توانید به یک روانشناس خوب در این زمینه مراجعه فرمایید.

نظرسنجی‌های موسسه ملی سوء مصرف مواد همچنین نشان می‌دهند که:

  • در سال 2010، از بین 7.1 میلیون آمریکایی که دچار سوء مصرف مواد مخدر بودند، 4.5 میلیون نفر ماری جوانا استفاده می‌کردند.
  • در سال 2009، تقریباً 18% افرادی که به دنبال درمان سوء مصرف مواد بودند ماری جوانا را به عنوان اولین ماده مخدر مصرفی خود اعلام کرده بودند.
  • همچنین در سال 2009، شصت و یک درصد افراد زیر سن 15 سال که تحت درمان بودند گزارش نمودند که ماری جوانا اولین ماده مخدری بوده که به آن اعتیاد پیدا کرده بودند.

مطالعات دیگر نشان می‌دهند برخی از افرادی که مصرف ماری جوانا را کنار می‌گذارند نشانه‌های ترکی مشابهی نشانگان مرتبط با ترک نیکوتین را تجربه می‌کنند. آن نشانه‌ها عبارتند از مشکلات خواب، میل شدید به مصرف مواد، اضطراب و زودرنجی.

نشانه‌های رفتار اعتیادی(آیا ماری جوانا اعتیاد آور است؟)

به طوری کلی، در اینجا برخی از نشانه‌ها و علائم مشترک و رایجی که نشان می‌دهند فرد دچار اعتیاد شده را عنوان می‌کنیم:

  • ایجاد تحمل نسبت به ماده در فرد
  • مصرف بیشتر برای اجتناب از نشانگان ترک
  • زمانی که فرد می‌گوید نمی‌خواهد مصرف کند بازهم آنرا استعمال می‌کند.
  • زندگی فرد حول مواد و طلب آن می‌چرخد.
  • ترک سایر فعالیت‌هایی که فرد زمانی از آن‌ها لذت می‌برده.
  • ادامه مصرف با وجود مشکلات ناشی از آن.

برچسب ها: آیا ماری جوانا اعتیاد آور است؟ اعتیاد به ماری جوانا

شماره تماس 22797836
close-link