مقالات

مقالات روانشناسی

مقالات روانشناسی به شما کمک می کند تا در مورد اطلاعات به روز روانشناسی اطلاع پیدا کنید؛ البته نکته مهمی که باید در مقالات روانشناسی به آن توجه کرد منابع آن و نویسندگان است.
به طور مثال اگر به دنبال یک مقاله در مورد روانشناس خوب در تهران هستید:
در ابتدا به نویسنده این مطلب توجه کنید، چه فردی این مطلب را نوشته است؟ در چه سایتی این مطلب منتشر شده است؟

مهم این است که مطلبی که مطالعه می کنید منبع کاملا علمی و درستی داشته باشد، با توجه به اینکه در حال حاضر هر فردی می تواند در داخل شبکه اینترنتی مقاله ای بگذارد، نکته مهم برای تشخیص اینکه این مقاله علمی است به طور مثال می تواند این باشد که در مجله معتبر نوشته شده باشد یا فردی با تحصیلات بالا در آن رشته آن را نوشته باشد.

حمایت اجتماعی

حمایت اجتماعی

حمایت اجتماعی در روانشناسی: از دیدگاه تحولی، زندگی همیارانه در گروه ها فواید زیادی را برای انسانها تضمین کرده است. این نوع زندگی به ما کمک کرده است تا خود را از آسیب حیوانات نیرومندتر حفظ کنیم، و بافتی به وجود آورده است که بتوانیم در آن انواع تکالیف مربوط به ادامه حیات مثل شکار، گرد آوری نیازمندی های زندگی و پرورش کودکان را بین خود تقسیم کنیم.

زندگی گروهی فایده غیر منتظره ای را نیز در برداشته است:

آن اینکه کمیت و کیفیت روابط اجتماعی مان برسلامت ما تأثیر عمیق بر جای می گذارند. افرادی که شبکه های حمایت اجتماعی بزرگ تر و پیوندهای اجتماعی نیرومندتر با اعضای شبکه های خود دارند از سلامت جسمی و روانی بهتر، بیماریهای معدودتر و افسردگی کمتر برخوردارند، از بیماری های جسمی و مسایل روانی زودتر بهبود می یابند، و خطر پذیری پایین تری در برابر مرگ دارند (تیلور، دیکرسون و کازینوکلین ۲۰۰۲؛ ساراسون و همکاران، ۱۹۹۹).

حمایت اجتماعی با برونگرایی همبستگی مثبت و با روان رنجوری همبستگی منفی دارد.

آنان شرایط را به گونه ای می سازند که احتمال بروز فشارهای روانی کاهش می یابد، مهارت های کنار آمدن مؤثرتری را پرورش می دهند و به هنگام نیاز برای یاری طلبیدن از اعضای شبکه خود شیوه های بین فردی مؤثرتری را به کار می گیرند. احتمال دارد که این ویژگی های بزرگسالی نتیجه وابستگی های مطمئن اوایل کودکی باشد.

شگفت آنکه افراد دارای حمایت اجتماعی ادراک شده بالا، به سبب اعتماد و مهارت های کنار آمدن مؤثرشان ممکن است نیاز کمتری به توسل به جلب حمایت شبکه اجتماعی داشته باشند.

سوالات روانشناسی خود را در منوی بالای صفحه (قسمت روانشناس خوب) می توانید مطرح کنید..

افرادی که در دوره نوزادی و کودکی از وابستگی مطمئن به مراقبان خود برخوردار بوده اند، در بزرگسالی از برقراری و حفظ روابط اجتماعی با کیفیت عالی تری برخوردارند. مداخله هایی که افراد را به جای اینکه در انزوا در نظر بگیرند، در شبکه های اجتماعی شان هدف قرار می دهند بیشتر احتمال دارد که حمایت اجتماعی و کیفیت روابط حمایتی را افزایش دهند. این مداخله ها عبارتند از، خانواده و ازدواج درمانی؛ روش درمانی چند سامانه ای برای کودکان، خانواده ها و شبکه های اجتماعی شان؛ برنامه های پیشگیری چند سامانه ای که برافراد، خانواده ها و اجتماع های گسترده تر آنان تمرکز دارند.

آیا حمایت اجتماعی را می توان افزایش داد؟ آیا مهارتی است که می توانیم یاد بگیریم؟

به نظر می رسد داشتن این حلقه حمایت اجتماعی و حفظ آن را مانند بسیاری از موارد دیگر ما از خانواده و اطرافیان خود یاد گرفته ایم. وقتی ما مهارت برقرای ارتباط درست را یاد بگیریم ثانویه به آن حلقه حمایتی اجتماعیمان را نیز می توانیم گسترش دهیم.

آیا افراد ثروتمند شادترند؟

آیا افراد ثروتمند شادترند؟

آیا افراد ثروتمند شادترند؟ به بیان کلی محیط های فیزیکی مطلوب تر رابطه متوسطی با شادمانی دارند، اگر چه ثروتمند بودن یکی از عوامل تعیین کننده نوع محیطی است که در آن زندگی می کنیم، بین ثروت و شادمانی، پیوند کاملا پیچیده ای وجود دارد. مکان جغرافیایی، مسکن، آب و هوا و دسترسی به موسیقی، همه اثرات مثبت کوتاه مدت پر سلامتی دارند.

آیا افراد ثروتمند واقعا شادترند؟

استاد اد دینر (۲۰۰۰) در دانشگاه ایلینویز یافته است که نقطه تثبیت شادمانی در مورد مردم ملت های محروم اقتصادی پایین تر است. همبستگی بین شادمانی و ثروت در تمام ملت ها حدود 0.6  است. نرخ شادمانی در روسیه و ترکیه پایین و در ایرلند، کانادا، دانمارک و سويس بالاست. این امر ممکن است بدان سبب باشد که مردم کشورهای فقیرتر از اینکه نتوانسته اند به تجملات موجود در کشورهای مرفه که از طریق رسانه ها نسبت به آنها آگاهی پیدا می کنند دست یابند، ناراضی اند.

با این حال، می توان دید که با گذشت زمان، در یک ملت ثروتمند مانند ایالات متحده، افزایش در آمد ملی به افزایش سلامت ذهنی در سطح ملی منجر نمی شود. شاید این امر بدان سبب باشد که ثروت افزوده موجب نمی شود مردم یک کشور به قدرتی بالاتر از ملت های همسایه دست یابند.

احتمالا این مطلب نیز برای شما جالب است: آیا ازدواج باعث شادی می شود؟

معلوم شده است که در کشورهای توسعه یافته، افراد خیلی ثروتمند اندکی شادتر (اما نه خیلی شادتر) از مردمی هستند که در آمد متوسط دارند:

این امر شاید از آنجا ناشی می شود که آنها خود را افرادی می بینند که زندگی شان بهتر از هر کس دیگر می گذرد. این تبیین ها از نظریه مقایسه احتمالی برگرفته شده اند که بیان می کند شادمانی شخصی بر فاصله ادراک شده بین وضعیت خود و دیگران مبتنی است (وود، ۱۹۹۶). مقایسه از بالا به پایین، یعنی وقتی که موقعیت خود را با معیاری که پایین تر است مقایسه می کنیم، به رضامندی بیشتری منجرمی شود تا وقتی که این مقایسه از پایین به بالا انجام میگیرد.

مردم کشورهای برخوردار از اقتصاد پیشرفته که به کسب پول بیش از سایر آرمان ها بها می دهند از استاندارد زندگی و زندگی خود کمتر راضی اند .این ممکن است بدان خاطر باشد که فرایند و بازده انباشت پول پس از برآورده ساختن نیازهای جسمانی به تأمین نیازهای اجتماعی وروانی که شادمانی را افزایش می دهد، نمی انجامد. میزان این همبستگی منفی بین شادمانی وتلاش برای به دست آوردن پول در کشورهای محروم اقتصادی مطالعه نشده است.

سوالات خود را در مبحث روانشناسی می توانید در منوی بالای صفحه (قسمت روانشناس خوب) مطرح کنید..

روش های تخلیه هیجانات منفی

روش های تخلیه هیجانات منفی

روش های تخلیه هیجانات منفی: وقتی با ضربه ها یا چالش هایی روبه رو می شویم که فراتر از توان ما برای کنار آمدن با آنهاست و سعی میکنیم آنها را از ذهن خود دور یا از دیگران مخفی کنیم، سلامت ما لطمه می بیند. افرادی که در کودکی مورد آزار قرار گرفته اند یا در بزرگسالی قربانی شده اند یا داغدیده هستند و کسانی که به یادمان های این رویدادها نمی پردازند از سلامت ضعیف تری برخوردارند، بیشتر به پزشک مراجعه می کنند و از بیماری های بیشتری رنج می برند (زیدنر و اندلر، ۱۹۹۶).

راه های زیادی برای پرداختن به این یادمان ها وجود دارند و از جمله راه های مؤثر عبارتند از یاد آوری ضربه، نگهداری آن در هشیاری و تحمل اضطراب مرتبط با آن، در حالی که این یادمان انباشته از عاطفه و از خود رانده شده را با دیدگاه کلی خود از جهان پیوند می دهیم (کین، ۱۹۹۸؛ نیدرهافر” و پنبیکران ۲۰۰۲؛ پنبیکر، ۱۹۹۷؛ شاپیرو، ۲۰۰۱؛ استنتون و همکاران، ۲۰۰۲). این سازوکار کنار آمدن، رویارویی مستمر با یادمان های ضربه ای را شامل است که اغلب با گفتن داستان ضربه به شيوه تجسمی حاصل می شود و امکان می دهد که رویدادها از نو تجربه شوند. به طور سنتی، این فرایند رسیدن به آرمیدگی از فشار ضربه از طریق بازگویی مجدد رویدادها در بافتی از رابطه قابل اعتماد، تخلیه هیجانی خوانده می شود.

سوالات روانشناسی خود را در منوی بالای صفحه (قسمت روانشناس خوب) می توانید مطرح کنید..

آزمایشی در زمینه روش های تخلیه هیجانات منفی

استاد جیمز پن بیکر در دانشگاه تگزاس آستین بیش از بیست سال در مورد تأثیر نوشتن روی یادمان های ضربه ای به روش علمی مطالعه کرده است. او در این مطالعات نوعا از افراد گروه های مختلف (دانشجویان، بازماندگان فاجعه قربانیان انواع متفاوت ضربه ها، افرادی که تازه از کار اخراج شده اند) دعوت کرده است در آزمایش های نوشتن شرکت کنند. این آزمایش ها مستلزم حضور ۴ روز متوالی در آزمایشگاه و نگارش در فضای کاملا خصوصی به مدت ۱۵ دقیقه است.

معمولا نیمی از این شرکت کنندگان به طور تصادفی به عنوان گروه آزمایش به نگارش در مورد ضربه و نیمی دیگر به عنوان گروه گواه به نوشتن درباره چیزی بجز ضربه، مثلا توضیحات پیش پا افتاده ای در مورد اینکه در۲۴ ساعت گذشته چکار کرده اند، گمارده می شوند. از افرادی که در شرایط نگارش در مورد ضربه هستند خواسته می شود به طور مستمر و به تفصیل و بی آنکه نوشته های شان را سانسور کننده درباره ضربه های شان بنویسند. به آنان آموزش داده می شود که درباره ژرف ترین افکار و هیجان های مربوط به ضربه بنویسند و چیزی را از قلم نیندازند.

احتمالا این مطلب نیز برای شما جالب است: فواید مراقبه چیست؟

پس از گذشت 6 ماه از آزمایش روش های تخلیه هیجانات منفی

سپس، مشارکت کنندگان در این مطالعات در فواصل زمانی شش ماهه مورد مطالعه پیگیری قرار میگیرند و وضعیت سلامت شرکت کنندگان در شرایط نگارش در مورد ضربه با سلامت شرکت کنندگان گروه گواه مقایسه می شود. نتایج حاصل از این مطالعات در مجموع نشان می دهند افرادی که در مورد ضربه های شان می نویسند در مقایسه با کسانی که راجع به موضوعات پیش پا افتاده می نویسند، از نظر کارکرد دستگاه ایمنی و وضعیت سلامت از شرایط بهتری برخوردارند و کمتر به پزشک مراجعه می کنند.

نتایج این مطالعات پی آمدهای روشنی برای سلامت ما دارند. ما باید به طور منظم درباره مشکلات جاری که با آنها روبه رو هستیم، مطلب بنویسم. در هنگام نگارش باید به طور مستمر و بدون توجه به دستور زبان، املای کلمات یا سبک نگارش به نوشتن بپردازیم. ما باید در مورد واقعیت های عینی وضعیت و همین طور راجع به ژرف ترین افکار و احساسات مان در ارتباط با این واقعیت ها مطلب بنویسیم. ما باید این نگارش را در خلوت و جایی که هیچ گونه عوامل حواسپرتی وجود ندارد انجام دهیم.

این نگارش باید تنها به خاطر خودمان باشد نه برای افراد مطمئن یا دوستان، زیرا وقتی که خود ما پیام گیر نوشته های مان هستیم، می توانیم کاملا صادق باشیم. ما بلافاصله پس از نوشتن درباره مشکلات درد سرآفرین باید انتظار این را داشته باشیم که غمگین یاغصه دار شویم، اما این تمرین در بلند مدت برای سلامت مان سودمند است.

نوشتن درباره ضربه یا گفتن و بازگو کردن داستان رویداد های ضربه ای چگونه عمل می کنند؟

به احتمال، فرصت دادن به یادمان های عاطفه متراکم که در آمیگدالا انباشته شده اند سبب می شود که عواطف کم تر متراکم همتای آنها که در هیپوکامپ ذخیره شده اند رشد کنند. وقتی نشانه هایی یادمان های این رویدادها را فرا می خوانند، ما می توانیم عواطف کمتر متراکم موجود در هیپوکامپ را به یاد بیاوریم. این فرضیه براین دیدگاه استوار است که کنار آمدن از راه تخلیه هیجانی به ما کمک می کند که پیرامون یادمان های عاطفه، گذرگاه های فرعی ایجاد کنیم. اما باید دانست یادمان های عاطفه متراکم که در آمیگدالا جا گرفته اند از میان نمی روند و نشانه های قوی می توانند آنها را فرا بخوانند.

منبع: کتاب روانشناسی مثبت

تحکیم روابط خانواده

تحکیم روابط خانواده

تحکیم روابط خانواده: روابط حمایتی نزدیک بین والدین و فرزندان، بین خواهران و برادران، و بین اعضای خانواده گسترده، حمایت اجتماعی موجود را برای تمام اعضای خانواده افزایش می دهد. این حمایت اجتماعی موجب ارتقای سلامت ذهنی می شود و ما از دیدگاه تکامل موجوداتی هستیم که برای کسب شادمانی به چنین ارتباطی با شبکه خویشاوندی مجهزيم (آرجایل، ۲۰۰۱، باس، ۲۰۰۰).

بعضی کارهای خاص می تواند تحکیم روابط خانواده و تجربه شادمانی را افزایش دهد:

 برای تحکیم روابط خانواده باید با اعضای خانواده خود تماس منظم داشته باشیم، سبک زندگی مان را به گونه ای تنظیم کنیم که بتوانیم تماس فیزیکی نزدیک تری را با خانواده خود برقرار سازیم. این برنامه ریزی باید هم مراحل چرخه ساليانه وهم چهارچوب بلند مدت عمر را در بر بگیرد. در زمان هایی که از خانواده خود دور هستیم باید با فرستادن پیام های الکترونیکی، تلفنی، نوار ویدیویی یا گفتگوی اینترنتی با افراد خانواده خود در تماس باشیم. حفظ تماس با اعضای خانواده حمایت اجتماعی را بالا می برد و این امر نه تنها موجب شادمانی می شود، بلکه عملکرد دستگاه ایمنی را هم بهبود می بخشد.

حفظ تماس با شبکه گسترده خانواده و تحکیم روابط خانواده مجال خشونت خانگی و کودک آزاری را کاهش می دهد، زیرا حصار خلوت را که با خانواده هسته ای منزوی همراه است می شکند و از بروز خشونت های خانگی که در این فضاها شایع است جلوگیری می کند.

احتمالا این مطلب نیز برای شما جالب است: روانشناس خوب

آشنایان

همیاری با آشنایان یعنی کسانی که نه جزو خانواده اند و نه دوستان نزدیك، منبع بالقوه شادمانی و راهی برای پرهیز از ناشادمانی هایی است که بر اثر از دست دادن جایگاه و نابرابری های ناشی از درگیری اجتناب ناپذیر دررقابت های منظم به وجود می آید (اکسلرادا، ۱۹۸۴؛ باس، ۲۰۰۰). بدین ترتیب برای اینکه حس سلامتی مان را افزایش دهیم لازم است راهبردهای ارتقای همیاری با آشنایان، و نه رقابت با آنان را پرورش دهیم.

در همه ارتباط های مهم اطمینان پیدا کنید که خودتان و دیگران به این نکته واقفند که این رابطه به طور نامحدود در آینده ادامه خواهد داشت و همیاری بلند مدت منافع متقابل را تضمین خواهد کرد. وقتی به خاطر داشته باشیم که همزیستی با آشنایان برای مدت طولانی و کار کردن با هم بیش از کار کردن تنها سودمند واقع می شود، احتمال ادامه همکاری افزایش می یابد.

در تمام روابط مهم سعی کنید به جای رفتار بهره کشی به رفتارهای تساوی طلبانه و دو جانبه بپردازید. اگر شخص دیگر لطف یا کمکی به شما می کند، با حرکاتی که ارزش مشابه دارد (نه کمتر از آن) آن را جبران کنید این نوع رفتار دو جانبه اعتماد ایجاد می کند، در حالی که خلاف آن اعتماد را از بین می برد.

منبع: کتاب آلان کار

روانپزشک خوب چه ویژگی هایی دارد؟

روانپزشک خوب

روانشناس متخصصی است که مدرک تحصیلی پیشرفته ای به نام مدرک دکتری دارد. گرفتن مدرک دکتری برای بیشتر افراد حداقل 5 سال پس از مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه می برد. ما به روانشناسانی که در زمینه کمک به افراد مبتلا به بیماریهای روانی، شخصیتی، خانوادگی، روابط و مسائل روانشناختی مطالعه و تخصص دارند، روانشناس بالینی می گوییم، زیرا آموزش و تربیت آنها معطوف به کمک به افراد دارای این نوع مسائل است.

تفاوت بین روانشناس و روانپزشک چیست؟ 

تفاوت اصلی بین یک روانپزشک خوب و یک روانشناس این است که روانپزشک پزشکی است که می تواند دارو تجویز کند، در حالی که روانشناس اینطور نیست و وی در عوض ارزیابی و روان درمانی را ارائه میدهد. روانشناسان بر درمان بیماریهای روانی از طریق روان درمانی و تکنیکهای دیگر تمرکز می کنند، در حالی که روانپزشکان بر درمان از طریق داروها تمرکز دارند.

پژوهشها بارها و بارها نشان دادهاند که برای اکثر اختالالت، یک رویکرد درمانی ترکیبی- یعنی روان درمانی و داروها(توسط یه روانپزشک خوب و یک روانشناس)- بهترین کارایی را دارد. بنابراین، به جای اینکه این دو حرفه در رقابت با یکدیگر باشند، در واقع مکمل یکدیگر هستند، چون در بسیاری از موارد، فردی که تحت درمان بیماری روانی(افسردگی و …) قرار میگیرد، هر دوی این متخصصها را می بیند.

9 عادت روانپزشکان بسیار موثر(روانپزشک خوب)

من بعد از دیدن تعداد زیادی روانپزشک در شهر، می­توانم تفاوت­ها در رفتارهای آن­ها با بیماران، سبک­های ارتباطی و راهبردهای روانپزشکی­شان را درک کنم.

من همچنین می‌دانم چه چیزی باعث می‌شود که فردی یک روانپزشک خوب، متوسط، و یا روان‌پزشکی باشد که باید در همان دانشکده پزشکی متوقف می‌شد، بدون اینکه مجوزی برای تجویز داروهای ضد روان‌پریشی و سایر داروهای قوی برای بیماران آسیب‌پذیر به او داده شود. در اینجا چند ویژگی ارائه شده که من در یک روانپزشک به دنبال آن­ها هستم، خصوصیاتی که آن­ها را از روانپزشک معمولی متمایز می­کند، بیان می کنم.

1. یک دکتر روانپزشک خوب تا حدی فروتنی دارد

هیچ چیز خطرناکتر از روانپزشک ی نیست که فکر می کند راز سلامت روان شما را در اختیار دارد!! کسی که با خودش خیال میکند تمام اطلاعات موجود در زمینه روانپزشکی را در اختیار دارد، یا اینکه فکر نمیکند علم پزشکی طی 10 سال گذشته تغییر کرده است. اگر چه من دوستان روان پزشک زیادی دارم که افراد متواضع و خوبی هستند، اما فکر نمی‌کنم فروتنی ویژگی ­ای باشد که در دانشکده پزشکی ترغیب شود. بنابراین، وقتی با کسی برخورد می­کنم که واقعاً با صدای بلند می‌گوید: «واقعاً نمی‌دونم… باید بررسی کنم.» می­فهمم که جواهری به پستم خورده است. چرا؟ چون امکان  گفتگو وجود دارد. وقتی یک روانپزشک(خوب) معتقد است که شاید از شخصی که آن طرف اتاق نشسته چیزهایی دستگیرش شود، پس امکان همکاری و مشارکت وجود دارد.

2 .یک روانپزشک خوب(در تهران) عاقلانه تجویز میکند.

یک روانپزشک معمولی به نشانگان یا علائم فرد گوش میدهد، یک ثانیه به سقف نگاه میکند و بعد نسخه ای را برای او مینویسد که دست بر قضا نمونه هایی از همان داروها را در کمد خودش هم دارد. اگر بهترین دوست روان پزشکتان نماینده شرکت دارویی باشد پس حتماً به دردسر خواهید افتاد زیرا او تا حدی توسط همین دوستش متقاعد شده که چه
داروهایی را برای بیمارانش تجویز کند. اما یک روانپزشک خوب(در تهران) بر اساس تحقیقات جدید انجام شده بر روی داروها، دارو تجویز می کند.

3. به همه نکات در هنگام تجویز دارو توجه میکند.


یک روانپزشک خوب ممکن است دستور انجام یک سری کارهای آزمایشگاهی بر روی بیمار را بدهد و بعد در مورد برنامه درمانی تصمیم میگیرد. وی بررسی میکند که آیا عوامل دیگری مانند کمبود ویتامین دی، یا کم کاری تیروئید وجود دارند که در افسردگی بیمار نقش داشته باشند؟ و در مورد همه شکایتها یا علائم ذکر شده توسط بیمار سوال و تحقیق
میکند، حتی اگر این علائم در حیطه روانپزشکی قرار نگیرند. او دست از این سوال برنمیدارد: “دیگه چی میتونه باشه؟“..

4. به سایر پزشکان مراجعه میکند.


یک روانپزشک خوب نه تنها در شناسایی علائم بیماری های روانی(مانند اضطراب و افسردگی و ..) مهارت خوبی دارد، بلکه به خوبی میداند که کدام پزشکان در سایر زمینه های تخصصی مهارت بالایی دارند تا بتواند با اطمینان بیمار خود را به آنها ارجاع دهد. او تحقیقات بسیار زیادی در مورد روان درمانی انجام داده، در حالیکه فهرستی از درمانگران عالی حیطه ازدواج و خانواده، درمانگران فردی، شناختی- رفتاری، درمانگران کودکان و گروه درمانی برای خودش تهیه کرده است.

5. کلی­ نگر فکر می­کند.

به عنوان بخشی از روند ارزیابی، یک روانپزشک خوب از بیمارانش در مورد الگوهای خواب، رژیم غذایی، ورزش و عوامل استرس ­زای زندگیشان سوال می­کند. او در مورد روابط مهم مراجعین و حمایت هایی که فرد دارد نیز، تحقیق و سوال می­کند. بخشی از جلسه درمانی شامل روش­های غیر دارویی تسکین و کاهش افسردگی و اضطراب است، مانند یوگا، نوردرمانی یا مشاوره. یک روانپزشک خوب از نقاط قوت مهم هر بیمار آگاه است و برنامه بهبودی را بر اساس آن نقاط قوت پیشنهاد خواهد کرد.

6. با پزشکان دیگر مشورت می­کند.

روانپزشک خوب در تهران

دکترهای متخصص از هر تخصصی که باشند با همکارانی در ارتباطند که با آن­ها تبادل نظر دارند. یک روانپزشک خوب نیز به طور مرتب با دیگرانی که در این صنعت فعالیت دارند در مورد اینکه چه چیزهایی خوب جواب می­دهند و چه چیزهایی نه مشورت می­کند. او در خصوص موارد سخت، نظر دو، سه، یا چهار نفر متخصص دیگر را نیز جویا می­شود، یا به سمت مجموعه ه­ای از تحقیقات می­رود که شاید بتوانند مشکلی که وی در کارش با آن مواجه شده را برایش شفاف سازی کنند. در حالت ایده ال، یک روانپزشک خوب (در تهران) با یک موسسه آموزشی در ارتباط است و می­تواند از پزوهش­های نوظهور و جدید و همچنین دانش و تجربه زیادی که در آنجا موجود است بهره­ مند شود.

7. قابل دسترسی است.

شاید من زیادی لوس هستم اما به نظرم یک روانپزشک خوب باید بتواند پاسخگوی مشکلات شما در زمینه عوارض داروها باشد..به این معنی که در صورتی که شما دارویی را تازه شروع کرده باشید، دوزش را بالا برده باشید و یا قطع کرده باشید، ممکن است دچار عوارضی بشوید که در این صورت باید بتوانید با روانپزشکتان در این مورد صحبت کنید، یک روانپزشک خوب در تهران در این زمینه قابل دسترس و پاسخگو می باشد.

8. یک روانپزشک خوب از سوابق داروهایی که در گذشته به بیمار داده است به خوبی اطلاع دارد.

یکی از افرادی که به روانپزشک مراجعه کرده بود در این زمینه می گوید: من در گذشته با روانپزشکانی کار کرده ­ام که در طول ویزیتم هیچ چیزی را یادداشت نمی­کردند. دفعه بعدی که پیششان می­رفتم از من می­ خواستند که دوباره برایشان تعریف کنم که جلسه قبلی تا کجا پیش رفتیم،( یعنی من مرور کنم که در حال مصرف چه داروهایی هستم و مقدار هرکدامشان چقدر است)،

تصور کنید که اگر من آنقدر آدم افسرده ای باشم که حتی یادم نماند ماشینم را کجا پارک کرده ام(که برای من یک چیز خیلی عادی است)، آن وقت به نظرتان من تاریخچه و شرح حالی از داروها و علابمی که در گذشته داشته ام را خوب یادم هست؟ “نکته بردار خوب بودن!!” یکی از ویژگیهای بسیار مهمی است که هر روانپزشک کارآمدی باید داشته باشد.

9. یک روانپزشک خوب امید میدهد.


روانپزشکان خوب به مراجع هایشان امید می دهند. این کار، از همه چیز گذشته، مهمترین وظیفه آنهاست، چون یک مراجع فقط از اینکه نسخه را بردارد و داروهایش را از داروخانه تحویل بگیرد یا وقت بعدی اش را با روانپزکش پیگیری کند، انگیزه ای برای درمان و خوب شدن پیدا نمی کند. یک روانپزشک خوب وعده های غیرواقع بینانه به بیمار نمی دهند. مثلا: “تا ماه بعد خوب میشی”، بلکه بر پیشرفت مداوم و سفت و سخت بیمار تاکید کرده و به عنوان یک مشوق در کنار بیمار می ماند.

روانپزشک خوب چه ویژگی هایی دارد؟ قبل از تعریف ویژگی های یک روانپزشک خوب به اختصار تفاوت بین روانشناس و روانپزشک را به اختصار توضیح می دهیم:

تفاوت بین روانشناس و روانپزشک خوب چیست؟

همان طور که می دانید در صورت نیاز به دارو درمانی برای اختلال هایی مانند افسردگی، اضطراب، وسواس، فوبی های مختلف، اختلال‌های خواب، دو قطبی و …. باید به روانپزشک مراجعه شود. اما دکتر یک روانشناس برای رفع مشکلات اضطرابی، افسردگی و وسواس، فوبی های مختلف، اختلال در خواب، زوج درمانی و … از رویکردهای روان درمانی مختلف مانند روانکاوی، درمان شناختی، گشتالت درمانی و … استفاده می کند.

احتمالا این مطلب نیز برای شما جالب است: روانشناس خوب

ویژگی های یک روانپزشک خوب:

حال می‌خواهیم ویژگی های یک روانپزشک خوب را توضیح دهیم، ابتدای امر مهم است که روانپزشکی که به آن مراجعه می کنید به دقت توضیحات شما را گوش دهد. زیرا بدون داشتن اطلاعات کافی به هیچ عنوان تشخیص درست و ثانویه به آن تجویز داروی درست و دقیق صورت نمی گیرد. پس می توان گفت اولین ویژگی یک روانپزشک خوب این است که با حوصله و دقت کافی به توضیحات شما در مورد مشکلات تان گوش دهد.

دومین موردی که مهم است این است که به روز باشد، زیرا هر روزه تحقیقات مختلف و گسترده ای بر روی داروهایی که جدید تولید شده‌اند و همچنین داروهای موجود در بازار صورت می‌گیرد. در نتیجه مهم است که یک روانپزشک از تحقیقات جدید با اطلاع باشد تا بر اساس آن ها دارویی که در حال حاضر موثرترین و کم عوارض ترین دارو در مورد اختلال خاصی را هستند تجوید بنماید. زیرا هر روزه داروهایی با عوارض کمتر تولید و داروهایی که ثابت شده عوارض زیادی دارند توصیه می شود که کمتر تجویز شوند(مگر به علت خاصی).

نکته مهم دیگر این است که برای بیشتر اختلالات روانی مانند افسردگی، وسواس، اضطراب و … در کنار دارودرمانی، روان‌درمانی نیز باید صورت گیرد. یک دکتر روانپزشک خوب کسی است که در صورتی که روان درمانی را برای فرد لازم بداند حتماً به وی توصیه کند که در کنار دارودرمانی و روان‌درمانی، جزء اصلی درمان وی باید باشد، زیرا در واقع برای اختلال هایی مانند افسردگی، اضطراب و … بهترین درمان ترکیب روان درمانی با دارو درمانی است.

سوالات روانشناسی خود را در منوی بالای صفحه (قسمت روانشناس خوب) می توانید مطرح کنید..

آیا ازدواج باعث شادی می شود؟

آیا ازدواج باعث شادی می شود؟

آیا ازدواج باعث شادی می شود؟: افراد متاهل، از افراد مجرد، مطلقه، جدا شده یا هرگز ازدواج نکرده  شادترند. اما کسانی که کمتر از همه شادند افرادی هستند که در دام ازدواج ناشاد گرفتارند. شکاف شادمانی بین زنان متاهل و مجرد، با مردان ازدواج کرده و ازدواج نکرده یکسان است. بنابر این هم مردان و هم زنان از لحاظ شادمانی شخصی بهره های یکسانی از ازدواج می برند.

برای پیوند بین ازدواج و شادمانی دو تبیین وجود دارد:

یک تیبین این است که افراد شادتر ازدواج می کنند ولی افراد ناشادتر ازدواج نمی کنند، زیرا افراد شاد به عنوان همسران زناشویی جذاب تر از افراد ناشاد هستند. تبیین دیگر این است که ازدواج گستره ای از منابع را برای افراد به همراه دارد که آنان را شاد میکند.

ازدواج صميمت جسمی و روانی را موجب می شود و زمینه ای را فراهم می سازد که افراد می توانند فرزندانی به وجود آورند و برای خود خانه و کاشانه ای بسازند؛ یک نقش اجتماعی به عنوان همسر و شوهر، پدر و مادر پیدا کنند؛ و این بافت، استحکام هویت و تولید نسل آینده را موجب می شود.

شواهدی در تایید این دیدگاه وجود دارد که نشان می دهد افراد شادتر از ازدواج رضايتمند برخوردارند:

هاركر و کلنتر (۲۰۰۱) یافتند که زنان میان سالی که عکس شان در کتاب سال دانشگاه با لبخند دوشین چاپ شده بود در مقایسه با زنانی که لبخند ساختگی داشتند زندگی شان شادتر،ازدواج شان پایدارتر و با رضامندی بیشتری همراه بوده است. در لبخند دوشین (که به تام کاشف آن گیلایوم دوشین نامیده شده است) گوشه های دهان به سمت بالا حرکت میکند و گوشه های چشم مانند پوست پای کلاغ چین خوردگی پیدا میکند.

این ویژگی ها در لبخند ساختگی دیده نمی شود. این یک مطالعه به خوبی کنترل شده بود، ۱۴۱ شرکت کننده در این مطالعه، از اینکه پس از سی سال کیفیت لبخندشان در مجموعه عکس کتاب سال دانشگاه توسط افراد آموزش دیده ای مورد داوری قرار خواهد گرفت هیچ اطلاعی نداشتند. کسانی هم که به عکس ها نمره دادند از رضامندی زندگی یا ازدواج آنان در اواسط زندگی شان بی خبر بودند. به علاوه، زمانی هم که عکس ها براساس جلوه خوبشان رتبه بندی می شدند، معلوم شد که با رضامندی زندگی با زناشویی رابطه ای ندارند.

علاوه بر شادمانی، تعداد زیادی عوامل دیگر که در شکل گیری ازدواج پایدار و رضامندی دخالت دارند شناسایی شده اند:

طرفین زندگی که از لحاظ شخصیت، توانایی، جذابیت فیزیکی، نگرش ها، ارزش ها، دیدگاه های سیاسی شبیه به هم هستند بیشتر احتمال دارد که رضامندی زناشویی را تجربه کنند، ازدواجشان تداوم یابد، از تعارض و پیمان شکنی پرهیز کنند، و برای فرزندان خود یک محیط آرام خانوادگی فراهم سازند (نیومن و نیومن، ۱۹۹۱؛ باس و۲۰۰).

این می تواند بدان خاطر باشد که ما با کسانی که سنخیت بیشتری با ما دارند آسان تر همدلی می کنیم و لذا همسرانی که شبیه ما هستند احساس میکنند که ما آنها را بهتر درک می کنیم. همچنین، اگر تفاوت بین ((ارزش جفت)) از نظر ما و از دید شریک زندگی مان اندک باشد، احتمال پیمان شکنی کمتر است. بنابر این به هنگام انتخاب جفت، همسر یا شریک زندگی، شخص باید کسی را برگزیند که از لحاظ این ویژگی ها شبیه به خودش باشد.

سوالات روانشناسی خود را در منوی بالای صفحه (قسمت روانشناس خوب) می توانید مطرح کنید..

ازدواجی که در آن افراد با احترام و صریح صحبت می کنند و خطاهای یکدیگر را می بخشند معمولا با سطوح بالاتری از رضامندی همراه است. لذا این نوع ارتباط برقرار کردن به احتمال به شادمانی بیشتری می انجامد (هاروی و همکاران، ۲۰۰۲). در نتیجه در پاسخ به این سوال که آیا ازدواج باعث شادی می شود؟ می توان گفت اگر ازدواج درستی داشته باشیم، بله.

احتمالا این مطلب نیز برای شما جالب است: ازدواج ایده آل

در مطالعه های انجام شده در مورد ۴۰ ملت در دنیا بین وضعیت زناشویی و شادمانی، صرفنظر از میزان طلاق یا اثرهای زندگی در فرهنگ فردگرا، همبستگی به دست آمده است (دينر و همکاران، ۱۹۹۹). اما اثرهای زندگی مشترک بدون ازدواج رسمی، تحت تأثیر فرهنگ قرار می گیرد. در فرهنگ های فردگرا زوج هایی که زندگی مشترک بدون ازدواج رسمی دارند حتی از همسران ازدواج کرده شادترند، اما در کشورهای جمع گرا آنان از افراد متاهل یا مجرد ناشادترند.

این ناشادمانی ممکن است به دلیل فشارهای روانی مرتبط با تخطی از هنجارهای اجتماعی در مورد زندگی مشترک بدون ازدواج رسمی در جامعه های جمع گرا باشد. در مقابل، در کشورهای جمع گرا افراد جدا شده یا بیوه در مقایسه با همگنان خود در فرهنگ های فردگرا شادترند. این شاید بدان خاطر باشد که در فرهنگ های جمع گرا برای این افراد تنها حمایت اجتماعی بیشتری ارایه می شود و این حمایت اجتماعی اضافی به شادمانی بیشتر منجر می گردد.

چه چیزی باعث شادی می شود؟

چه چیزی باعث شادی می شود؟

چه چیزی باعث شادی می شود؟ شناسایی عواملی که به شادمانی کمک می کنند آسان نیست (دينر ۲۰۰۰، دينر و همکاران، ۱۹۹۹). لذت و دنبال کردن آن گاهی ممکن است به شادمانی بینجامد اما همیشه چنین نیست. برای مثال، لذت های کوتاه مدت حاصل از لذت سیگار کشیدن مکرر یا مصرف سایر مواد به ناشادمانی بلند مدت همراه با بیماری منجر می شود.

اقدام به قتل های انتقام جویانه، حمله، تجاوز جنسی، و سرقت ممکن است با خشنودی آنی یا لذت کوتاه مدت همراه باشد، اما پی آمدهای اجتماعی، روانی یا جسمانی بلند مدت آن به بدبختی و حرمان می انجامد. ما انسانها به عنوان گونه ای از انواع موجودات زنده، به نحوی تکامل یافته ایم که برخی از موقعیت های خاص ممکن است ما را شاد کنند ولی برخی دیگر به تجربه اندوهناک منجر می شوند.

تفاوت های فردی در شادمانی را ممکن است از بعضی جهات براساس تفاوت های شخصیتی تبیین کرد که به طور نسبی به عامل وراثتی مربوط می شود. همچنین تردید چندانی وجود ندارد که برخی انواع محيط  ها به گونه ای هستند که افراد را به سوی شادمانی هدایت میکنند، یا فرصت هایی را برای آنان فراهم می سازند که مهارت های لازم برای نیل به شادمانی را پرورش می دهند. نکته مهم دیگری که می توان به آن اشاره کرد، ارثی بودن نقطه تثبیت شادمانی است.

سوالات روانشناسی خود را در منوی بالای صفحه (قسمت روانشناس خوب) می توانید مطرح کنید..

ارثی بودن نقطه تثبیت شادمانی

استاد دیوید لیکن (۱۹۹۹) در مطالعه مینه سوتا در مورد دو قلوهایی که جدا از هم بزرگ شده اند نشان داده است که حدود نیمی از واریانس شادمانی یا سلامت ذهنی موجود (که به وسیله مقیاس سلامت پرسشنامه چند بعدی شخصیت اندازه گیری می شود) به عوامل وراثتی مربوط می شود. اما، نقطه تثبیت شادمانی – یعنی نقطه ثابتی که خلق افراد در طی دوره هایی مثل یک دهه، حول آن نوسان پیدا میکند – حدود ۹۸ درصد به وسیله عامل وراثتی تعیین می شود.

احتمالا این مطلب نیز برای شما جالب است: چقدر ما شادیم؟

داده هایی که این نتیجه گیری ها بر آن استوارند است. این داده ها نشان می دهند که بین نمره های سلامت دو قلوهای تک تخمکی همبستگی های نسبتا بالا (۴۴/0 تا53/0) و در مورد نمره های دوقلوهای دو تخمکی همبستگی های ناچیز (۸/0 تا ۱۳/0) وجود دارد. این یافته ها، تأییدی بر این نتیجه گیری است که ۴۴ تا ۵۳ درصد سلامتی ارثی است. همبستگی بین نمره های دوقلوهای تک تخمکی در شروع مطالعه و نمره های آنان در نه سال بعد  T=0/5بود و بین هر دو قلوی تک تخمکی و خواهر یا برادر او در شروع مطالعه و نه سال بعد

 ۵ = r بود.

این یافته چشمگیر به ما امکان می دهد نتیجه گیری کنیم که ۹۸ درصد نقطه تثبیت برای شادمانی ارثی است. درست است که می توان گفت ممکن است نقطه تثبیت شادمانی درصد بالاییش ارثی است، اما این امکان وجود دارد مهارتهایمان را پرورش دهیم و محیط را به نحوی سازمان بدهیم که بتوانیم بخش عمده ای از وقت خود را در حد نقطه تثبیت شادمانی یا ورای آن بگذرانیم. در خاتمه می توان گفت در پاسخ به این سوال که چه چیزی باعث شادی می شود؟ می توان گفت ایجاد محیطی مناسب و پرورش مهارت هایمان در این زمینه کمک بسیاری به ما می کند.

منبع: کتاب روان شناسی مثبت

چگونه طول عمر زیادی داشته باشیم؟

چگونه طول عمر زیادی داشته باشیم؟

چگونه طول عمر زیادی داشته باشیم؟ اولین نکته ای که در این زمینه می توان گفت این است که شواهد حاصل از مطالعه های طولی نشان میدهد که شادمانی تأثیرهای مهمی بر طول عمر دارد. در یک مطالعه پیگیری در مورد ۱۸۰ راهبه در ایالات متحده (دانر و همکاران ۲۰۰۱) یافتند که شادمانی ابراز شده در مقاله هایی که راهبه ها به هنگام ورود به خدمت نوشته بودند با عمر طولانی آنان رابطه داشت.

این یک مطالعه به دقت کنترل شده بود. همه شرکت کنندگان سبک زندگی مشابه داشتند. همه آنها راهبه های ازدواج نکرده بودند که به عنوان آموزگار کار می کردند، سیگار نمی کشیدند، مشروب الکلی نمی خوردند، و در سر تا سر زندگی بزرگسالی شان یک رژیم غذایی ساده متوازن داشتند. زمانی که آنان به هنگام ورود به خدمت مقاله هایشان را نوشتند، تصویری از شرح حال خود ارائه دادند و امیدهایشان را برای آینده بیان کردند، و از اینکه این مقاله ها ممکن است در یک مطالعه درباره رابطه شادمانی با عمر طولانی مورد استفاده قرار گیرد آگاه نبودند.

پس از سپری شدن بیش از نیم قرن، نمره دهندگان آموزش ديده که سن شرکت کنندگان را نمی دانستند، مقدار هیجان های مثبت در این مقاله ها را داوری کردند. 90درصد افراد شاد ربع بالا بیش از85 سال عمر کردند اما تنها ۳۴ درصد افراد ربع پایین که کمتر شاد بودند بیش از 85سال زندگی کردند. پس حال می توان به این سوال مهم چگونه طول عمر زیادی داشته باشیم؟ این گونه جواب داد که تا آنجا که می توانید شاد باشید.

احتمالا این مطلب نیز برای شما جالب است: روانشناس خوب

خوش بینی

ماریوتا و همکاران (۲۰۰۰) یک مطا لعه پیگیری را در مورد ۸۰۰ بیمار که ۲۰۰ نفر آنان مرده بودند، اجرا کردند. این بیماران چهل سال پیش به درمانگاه مایو مراجعه کرده بودند. آنان به عنوان بخشی از سنجش پذ یرش شان به پرسش هایی پاسخ داده بودند که نشان می داد دید گاهشان خوش بینانه است یا بد بینانه.

چهل سال بعد معلوم شد از ۲۰۰ بیماری که فوت کرده بود ند، خوشبین ها ۱۹ درصد بیشتراز بدبین ها عمر طولانی داشتند. به این ترتیب، بیمارانی که به هنگام مراجعه به درمانگاه گزارش کرده بودند که خوشبین گرا هستند، به نحو قابل ملاحظه ای طولانی تر از افرادی زیستند که اینگونه نبودند. پس حال می توان گفت یک پاسخ دیگر به این سوال مهم چگونه طول عمر زیادی داشته باشیم؟ این است که خوش بینی تاثیر بسزایی دارد.

اوستير و همکاران (۲۰۰۰) در یک مطالعه طولی در مورد بیش از ۲۰۰۰ آمریکایی مکزیکی تبار بالای ۶۵ سال یافتند که پس از دو سال، هيجانهای مثبت در شروع این مطالعه پیش بینی می کرد که چه کسی زنده می شد و چه کسی فوت می کند، و چه کسانی استقلال یا ناتوانی کار کردی بیشتر نشان می دهند. پس از کنترل سن، وضعیت اقتصادی – اجتماعی، مصرف دارو و بیماری، معلوم شد که احتمال ادامه حیات و تداوم ناوابستگی و فعال بودن در مورد شرکت کنندگان شاد  دوبرابر همتاهای ناشاد شان بود.

از مطالب بالا روشن است که شادمانی در افزایش عمر طولانی مؤثر است.

مهارت حل مساله

مهارت حل مساله

در همه موارد وقتی که در همکاری با دیگران می خواهیم مساله ای را حل کنیم، به هدفی برسیم و یا تکلیفی انجام دهیم، نیاز داریم از مهارت های ارتباطی استفاده کنیم تا به تفاهم مشترک و همدلی برسیم. اما در عین حال برای اجرای طرح مشترک به شیوه ای کارآمد به مهارت های حل مساله بین فردی احتیاج داریم.

برای یک جا و زمان مناسب که در آن عامل حواس پرتی نباشد برنامه ریزی کنید. یک مساله بزرگ و مبهم را به اجزای کوچک تر و مشخص تقسیم کنید. این اجراء را به شیوه های قابل حل تعریف کنید. انواع راه حل ها ممکن را مطرح کنید، بدون اینکه درباره مزیت آنها قضاوت نمایید(به این روش بارش فکری می گویند). محاسن و معایب هر یک از این روش ها را بررسی و سپس مناسب ترین راه حل را انتخاب کنید. درباره به اجرا در آوردن راه حل و زمان ارزیابی پیشرفت کار توافق کنید.

سوالات روانشناسی خود را در منوی بالای صفحه (قسمت روانشناس خوب) می توانید مطرح کنید..

وقتی که جلسه تشکیل میدهید اثر بخشی طرح را با توجه به هدف از پیش تعیین شده آن مورد ارزیابی قرار دهید. اگر مساله حل نشد، با توجه به اطلاعاتی که درباره عدم کارایی راه حل پیدا می کنید، فرایند حل مساله را تکرار کنید. اگر حل مساله ناموفق باشد، برای اجتناب از موانع و روشن کردن حل مساله مشترک، به کسانی که مساله را با آنها حل می کنید، نشان دهید که این مساله است (نه شخص) که در شما احساس بد ایجاد می کند.

 به مسؤولیت خود در ایجاد مشکل (اگر چنین باشد) و یافتن راه حل اعتراف کنید. پیش از آنکه همه راه حل ها را از راه بارش مغزی عنوان کنید، محاسن و معایب آنها را مورد بررسی قرار ندهید. وقتی که مساله را حل کردید موفقیت را جشن بگیرید.

احتمالا این مطلب نیز برای شما جالب است: بهبود خلاقیت

مهارت حل مساله در همه زندگی فرد می تواند به او کمک کند، به همین دلیل توصیه می شود در سنین پایین این مهارت به کودکان آموزش داده شود، ما هر روزه با انواع مختلف مسایل روبه رو هستیم، کسی می تواند در مواقع بحرانی درست تصمیم بگیرد که به مهارت حل مساله مجهز باشد.

آموزش مهارت های خود بازبینی، خود نظم دهی، ارتباط و حل مساله سبب می شود که هوش هیجانی در نوجوانان و بزرگسالان رشد کند. در شرایط طبیعی، هوش هیجانی از یک مسیر رشدی قابل پیش بینی پیروی می کند.

بهبود خلاقیت

بهبود خلاقیت

بهبود خلاقیت گاها توسط جامعه، نوع انتخاب رشته و نوع خانواده هم حاصل می شود:

جامعه هایی که خلاقیت را آسان می سازند

 در جامعه هایی که انرژی فیزیکی و روانی زیاد وجود دارد، به احتمال بیشتر از جامعه هایی که تمام انرژی صرف ادامه حیات می شود، خلاقیت پیشرفت میکند. جامعه هایی که با اقتصاد تجاری به تغییر و نوآوری بها می دهند بیش از آنهایی که به سنت ها و حفظ وضع موجود پای بندند، باعث بهبود خلاقیت می شوند. در جامعه هایی که تهدیدهای بیرونی یا کشمکش های درونی وجود دارد، خلاقیت پرورش می یابد.

رشته هایی که باعث بهبود خلاقیت می شوند

 در رشته هایی که شاغلان آنها می توانند به منابع اقتصادی و پایگاهی جامعه دست یابند، احتمال پیش برد خلاقیت افزایش می یابد. جایی که رشته ها بیش از اندازه به داوری هایی براساس ارزش های دینی، سیاسی، یا اقتصادی وابسته اند، احتمال پیش برد خلاقیت کاهش می یابد. در جایی هم که رشته ای بسیار مستقل از سایر حیطه های جامعه است و پیوند محدودی با آنها دارد، خلاقیت شکوفا نمی شود. رشته های بیش از حد دیوانسالارکه سخت و محکم سازمان یافته اند، ابتکار را محدود می کنند. حیطه هایی که در قبول اندیشه های نو از معیارهای سهل گیرانه پیروی می کنند، حیطه را کم ارزش می سازند، و آنهایی هم که معیارهای خیلی سخت را به کار می گیرند، راه را بر خلاقیت می بندند.

سوالات روانشناسی خود را در منوی بالای صفحه (قسمت روانشناس خوب) می توانید مطرح کنید..

زندگی خانوادگی که بهبود خلاقیت را آسان می سازد

 افرادی که در خانواده هایی بزرگ شده اند که منابع و انرژی زیادی را در راه ارضای کنجکاوی و بهبود خلاقیت صرف میکنند ممکن است بیش از آنهایی که از خانواده هایی برآمده اند که در آنها علاقه به هر چیزی بجز ادامه حیات منع می شود خلاق بارآیند. وقتی که در خانواده یادگیری با ارزش شمرده می شود، خلاقیت پرورش می یابد. جایی که خانواده ها بتوانند کودک را از طریق مدرسه، مربیان یا مکان های سازمان یافته هنری و ورزشی، با حیطه و با رشته ای اشنا سازند، به احتمال زیاد خلاقیت کودکان رشد می کند.

زمانی که افراد در خانواده هایی که به حاشیه رانده شده اند بزرگ می شوند و می خواهند این وضعیت را درهم بشکنند. احتمال بروز خلاقیت بالا می رود. برخی شواهد حاصل از مطالعات موردی نشان می دهد که تنوع بخشیدن به تجربه ها و محدود کردن روش های سنتی جامعه پذیری، و تجارب چالش انگیزی که توان و نیروی قرد را برای برخورد با موانع و ناملایمات به مبارزه می طلبد، خلاقیت را شکوفا می سازند (سیماتشنه و ۲۰۰)۔

احتمالا این مطلب نیز برای شما جالب است: آیا نوع شخصیت خود را می دانید؟

ویژگی های شخصی که خلاقیت را آسان می سازند

صفات شخصی مستعد خلاقیت عبارتند از: استعداد یا قریحه خاص، انگیزش درونی برای سخت کار کردن در رشته ای که فرد استعدادش را دارد، مهارت های بخوبی پرورش یافته تفکر واگرا، پذیرا بودن به تجربه، انعطاف پذیری، و داشتن سرشت غیرسنتی. برای اینکه فرد بتواند مشارکت خلاق داشته باشد باید مقررات حیطه و عقاید رشته را درونی سازد و از برخی جنبه های آنها نا خشنود باشد وسپس به تنوعی از اندیشه های تازه برسد. در این مرحله، هسته خلاقیت، یعنی شناسایی اندیشه های خوب وتازه، توانایی پای بندی به آنها و کنارزدن اندیشه های کمتر سودمند، فراهم می گردد.

 

شماره تماس 22797836
close-link