مقالات

مقالات روانشناسی

مقالات روانشناسی به شما کمک می کند تا در مورد اطلاعات به روز روانشناسی اطلاع پیدا کنید؛ البته نکته مهمی که باید در مقالات روانشناسی به آن توجه کرد منابع آن و نویسندگان است.
به طور مثال اگر به دنبال یک مقاله در مورد روانشناس خوب در تهران هستید:
در ابتدا به نویسنده این مطلب توجه کنید، چه فردی این مطلب را نوشته است؟ در چه سایتی این مطلب منتشر شده است؟

مهم این است که مطلبی که مطالعه می کنید منبع کاملا علمی و درستی داشته باشد، با توجه به اینکه در حال حاضر هر فردی می تواند در داخل شبکه اینترنتی مقاله ای بگذارد، نکته مهم برای تشخیص اینکه این مقاله علمی است به طور مثال می تواند این باشد که در مجله معتبر نوشته شده باشد یا فردی با تحصیلات بالا در آن رشته آن را نوشته باشد.

افسردگی چیست؟

افسردگی چیست؟

افسردگی چیست؟: شاید بهتر باشد به جای آن، بگوییم که دقیقا افسردگی چیست؟ بگوییم افسردگی چه نیست. افسردگی فقط احساس موقتی گرفتگی و اندوه و یا «دلتنگی» نیست. افسردگی حالتی ورای غمگین بودن یا اندوه شدید بر اثر فقدان یک عزیز است. غمگین بودن و سوگواری، واکنشهایی طبیعی و موقتی در مقابل تنشهای زندگی هستند. این نوع از خلقها (حالت های روانی) در مدت زمانی نسبتا کوتاه (چندروزه چند هفته، یا در برخی از موارد کمی دیرتر) برطرف می شوند و فرد مجددأ وضعیت طبیعی خود را باز می یابد.
در مقابل، افسردگی – که غالبأبه آن افسردگی بالینی یا اختلال خلق یا اختلال عاطفی اطلاق می شود . ماهها یا حتی سالها فرد را گرفتار می کند. بیماریهای افسردگی بر احساسات، افکار، رفتار و سلامت جسمانی فرد تأثیر می گذارند.

اما معضل افسردگی واقعا تا چه حد جدی است؟ و افسردگی چیست؟

روانشناس ها افسردگی را اختلالی میدانند که نظیر هر بیماری دیگر، نیازمند دخالت و درمان است. در خصوص این نکته یک توافق کلی وجود دارد که از نظر عملکرد اجتماعی، افسردگی بالینی در میان تمام وضعیتهای مزمن، از همه ناتوان کننده تر است.

افسردگی از نظر عوارض جسمانی متعاقب، برحسب روزهای بستری شدن و آشفتگی جسمانی، در مرتبه دوم و پس از بیماریهای قلبی پیشرفته قرار دارد. افسردگی از بسیاری از اختلالات عمده ارگانیک (عضوی) و مزمن دیگر، ناتوان کننده تر است و هزینه اقتصادی آن، برحسب زمان های کاری از دست رفته و کاهش کارایی، بسیار هنگفت است. حادترین و بدترین همه آنها، بالابودن میزان خودکشی در میان مبتلایان به افسردگی است.

چگونه کسی می تواند بفهمد که آیا افسرده است یا خیر؟

افسردگی یک سندرم یا مجموعه ای از نشانه ها و علائم است. مجموعه ای عالی و بسیار رایج از معیارهای لازم برای تشخیص افسردگی، در یک نشریه رسمی آمریکایی به نام «کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی ( DSM – IV ‘)» متعلق به انجمن روانپزشکی آمریکا آمده است. این معیارها که روانپزشکان انگلیسی نیز آنها را پذیرفته اند و به کار می برند، عبارتند از:
1- داشتن خلق افسرده (که گاهی اوقات در کودکان و نوجوانان به صورت تحریک پذیری بروز می کند) در اکثر اوقات روز، و تقریبا در تمام روزها۔

۲. کاهش چشمگیر در میزان شوق و علاقه و لذت در تمام، یا تقریبا تمام فعالیتهای زندگی در اکثر اوقات روز و تقریبا در تمام روزها به گونه ای که ادراک خود فرد و مشاهدات دیگران از او در اکثر اوقات بر بی احساسی افراد
مبتلا به افسردگی دلالت دارند).

٣- کاهش محسوس وزن یا افزایش آن بدون تغییر رژیم غذایی (به میزان بیش از ۵ درصد کل وزن بدن در عرض یک ماه)، با کاهش / افزایش تقریبا هر روزه اشتها. (در کودکان، این حالت براساس ناتوانی در افزایش وزن به میزان مورد انتظار سنجیده می شود)

5- بی قراری روانی – حرکتی یا کندی روانی – حرکتی: نوعی شتاب با کندی در فعالیتها، و فرایندهای ذهنی (روانی)، تقریبا هر روزه، چنانکه دیگرانمتوجه آن شوند (نه صرفا تصورات ذهنی بی قراری با کندی در خود بیمار).

6- خستگی یا تحلیل انرژی به صورت تقریبا هر روزه.

۴- بی خوابی (کم خوابی) یا خواب زدگی (پرخوابی) تقریبا در تمام روزها

۷- احساس بی ارزشی و یا احساس گناه مفرط یا نامتناسب (که می تواند هذیائی باشد) تقریبا هر روزه (نه صرفا ملامت و سرزنش خود یا احساس گناه به دلیل مریض بودن)

۸-کاهش توانایی در تفکر یا تمرکز حواس، یا نامصمم بودن، تقریبا هر روزه

۹- افکار تکراری یا مکرر در خصوص مرگ (نه فقط ترس از مرگ)، یا خودکشی بدون یک نقشه معین، با تلاش برای خودکشی، یا داشتن یک نقشه معین برای اقدام به خودکشی

آیا باید همه این نشانه ها را داشته باشیم تا افسرده محسوب شویم؟

خیر. برای اینکه شما یک فرد مبتلا به اختلال افسردگی عمده به شمار آییده حداقل باید پنج مورد از این نشانه ها را طی مدت دوهفته تجربه کرده باشید. مضافا اینکه حداقل یکی از دو نشانه اول یا دوم باید در شما وجود داشته باشد. و نهایتا اینکه افسردگی شما نباید عکس العمل طبيعي مثلا ناشی از مرگ یک عزیز تازه از دست رفته باشد.

هر فرد افسردهای لزوما تمام این نشانه ها را در خود ندارد. برخی از افراد تعداد کمی از این نشانه ها را دارند و برخی دیگر، تعداد بیشتری را، همچنین شدت این نشاندها در افراد مختلف و برحسب نوع افسردگی آنها. فرق می کند..

درصد پایینی از افراد که از افسردگی رنج می برند به خودی خود درمان می شوند، برای درمان افسردگی لازم است به یک روانشناس خوب مراجعه کنید.

مطالبی که شما به آن علاقه دارید:

افسردگی مزمن

تعریف افسردگی

آیا افسردگی درمان دارد؟

زیگموند فروید

زیگموند فروید ( ۱۸۵۶ . ۱۹۳۹ ) فرزند اول خانواده ای اهل وین بود که سه پسر و پنج دختر داشتند. پدر او مانند خیلی از پدران آن زمان و مکان، بسیار خودکامه بود. پیشینه خانوادگی فروید عاملی است که باید برای آگاهی از شکل گیری نظریه او آن را در نظر داشت.

با اینکه خانواده فروید منابع مالی محدودی داشتند و اعضای آن مجبور بودند در آپارتمان پرازدحامی زندگی کنند، والدین او دست به هر کاری زدند تا تواناییهای عقلانی وی را پرورش دهند. فروید تمایلات زیادی داشت، ولی گزینه های شغلی او به خاطر میراث یهودی وی محدود بودند. او سرانجام به پزشکی روی آورد. چهار سال بعد از اینکه مدرک پزشکی خود را در ۲۶ سالگی از دانشگاه وین گرفت، شغل آبرومندی را در آنجا به عنوان مدرس به دست آورد.

جالبه اینکه خلاق ترین مرحله زندگی او با دوره ای مصادف شد که مشکلات هیجانی شدیدی را تجربه می کرد. زیگموند فروید در اوایل ۴۰ تا ۵۰ سالگی اختلال های روان تنی متعددی داشت، از مرگ خیلی می ترسید و به چند فوبی دیگر نیز مبتلا بود و درگیر کار دشوار خودکاوی بود.

فروید با کاویدن معنی رؤیاهای خویش از پویشهای رشد شخصیت آگاه شد. او ابتدا خاطرات کودکی خود را بررسی کرد و از خصومت شدیدی که نسبت به پدرش احساس کرده بود آگاه شد. او همچنین احساسهای جنسی نسبت به مادرش را که زنی زیبا، با محبت و محافظت کننده بود، به یاد آورد. بعد ها با مشاهده بیمارانش که از مشکلات خود در روانکاوی آگاه می شدند، نظريه خود را به صورت بالینی تدوین کرد.
فروید نمی توانست همکارانی را که از نظام روانکاوی او دور می شدند تحمل کند. او با طرد کردن کسانی که با وی مخالف بودند سعی کرد این جنبش را کنترل کند. برای مثال کارل یونگ و آلفرد آدلر رابطه نزدیکی با فروید داشتند ولی هریک بعد از اینکه بارها مخالفت خود را با مسائل نظری و بالینی فروید اعلام کردند، مکتب درمانی خود را به وجود آوردند.
زیگموند فروید بسیار خلاق و پر کار بود و اغلب روزی ۱۸ ساعت کار می کرد. مجموعه کارهای او ۲۴ جلد است، فعالیت فروید تا اواخر زندگی که به سرطان فک مبتلا شد در سطح بالا باقی ماند او در دو دهه آخر زندگی خود تحت ۳۲ عمل جراحی قرار گرفت و تقریبا درد مداومی داشت. زیگموند فروید در سال ۱۹۳۹ در لندن درگذشت.
او به عنوان خالق روان کاوی، خود را غول روشنفکر می دانست. او پیشاهنگ فنون تازه برای شناختن رفتار انسان بود و تلاشهای وی جامع ترین نظریه شخصیت و روانشناس ی را به بار آورد.

افسردگی مزمن

افسردگی مزمن

افسردگی مزمن  یا اختلال دیس تایمی به این معنا است که فرد در بیشتر روزها و اکثر ساعت های روز خلقی افسرده دارد. این نوع افسردگی همراه با نشانه های دیگر مانند فعالیت کم، احساس خشم، حس گناه(عذاب وجدان)، تحریک پذیری و از دست دادن علاقه های فردی است.

تفاوت این نوع افسردگی با افسرگی اساسی در این است که افرادی که از افسردگی مزمن رنج می برند اغلب عنوان می کنند که همیشه افسرده بوده اند، بیشتر این افراد از سنین کودکی و نوجوانی با این اختلال دست و پنجه نرم می کنند. برای تشخیص این اختلال وجود حداقل 2 سال خلق افسرده الزامی است، ابتدا این اختلال با شدت کم آغاز می شود و مداوم ادامه پیدا می کند.

در حدود 5 درصد از افراد جامعه به این اختلال دچار هستند. بیشتر اوقات این افراد علاوه بر افسردگی، اضطراب نیز دارند. افراد درجه یک این اشخاص نیز گاها از افسردگی اساسی و یا اختلال دوقطبی رنج می برند. این نوع افسردگی نسبت به افسردگی اساسی بیشتر ذهنی است، به این معنا که علامت فیزیکی خاصی ندارد مثل کاهش اشتها و … در حقیقت می توان گفت که این افراد از افسردگی خفیف تر ولی طولانی تری رنج می برند.

برای تشخیص این اختلال وجود اضطراب الزامی نیست ولی در اکثر مواقع این افراد افسردگی همراه با اضطراب را تجربه می کنند علایمی که در اکثر مواقع در این اشخاص دیده می شود عبارت است از: ناراحتی در اکثر ساعات، عدم لذت از زندگی، احساس بی کفایتی و همیشه نگران بون.

در 50 درصد این بیماران علایم این اختلال در آن ها در زیر 25 سال به طور آرامی شروع می شود، و به طور میانگین حدود 10 سال به طول می انجامد تا به روانشناس و یا روانپزشک مراجعه کنند. اما این اختلال اگر درمان نشود در اغلب موارد به طور مداوم فرد را درگیر می کند.

درمان افسردگی مزمن:

درمان افسردگی مزمن و یا اختلال دیس تایمی به طور کل روان درمانی و یا همراه با دارو درمانی می باشد، در این افراد انجا فعالیت های لذت بخش به طور مداوم توصیه میشود، علاوه بر آن ورزش کردن به طور مداوم نیز از دیگر راهکارهایی مفیدی است که در کنار روان درمانی به این افراد توصیه می شود زیرا باعث ترشح هورمون سروتونین می شود که خلق فرد را به طور کل بالا می برد.

در صورتی که علایم بالا را به طور کل ددر خود و یا اطرافیانتان مشاهده می کنید حتما برای درمان به یک روانشناس خوب مراجعه کنید.

موضوعات دیگری که احتمالا به خواندن آن ها نیز علاقه دارید:

آیا افسردگی درمان دارد؟

افسردگی چیست؟

تعریف افسردگی

آیا افسردگی درمان دارد؟

افسردگی درمان

آیا افسردگی درمان دارد؟؟ برای اینکه بفهمیم افسردگی را چگونه درمان کنیم، ابتدا باید بدانیم افسردگی چیست؟ و آیا هر احساس غم و ناراحتی افسردگی نام می گیرد؟

به هیچ عنوان هر احساس غم و ناراحتی را افسردگی نمی نامند، اما اگر این احساس غم و ناراحتی و یا لذت نبردن از زندگی روزمره و اتفاقات روزانه ای که قبلا از آن ها لذت می بردید، مانند غذا خوردن، طولانی مدت شد، حتما به یک روانشناس مراجعه کنید.

علاوه بر احساس غم و ناراحتی و یا عدم لذت برای تشخیص افسردگی وجود نشانه های دیگر نیز الزامی است، مانند داشتن احساس گناه، کاهش اشتها، اختلال در تمرکز و یا داشتن افکار خودکشی و یا مرگ. البته الزامی بر وجود همه این علایم برای تشخیص وجود ندارد. تشخیص افسردگی حتما به وسیله روانشناس و یا روانپزشک باید صورت بگیرد. اما از دیگر علایم این اختلال می توان به تغییر در ساعات خواب، میل جنسی و میزان فعالیت فرد اشاره کرد، نکته مهم دیگر این است که حتما این علایم باید باعث اختلال در عملکرد فرد و یا عملکردهای بین فردی و شغلی و اجتماعی در شخص شود.

برای انتخاب روانشناس این مطلب را بخوانید: روانشناس آقا یا خانم؟؟ کدام برای من مناسب است؟

درمان افسردگی:

حال می خواهیم بدانیم برای اینکه افسردگی را درمان کنیم چه راه هایی وجود دارد، دو نوع درمانی که بیشتر استفاده می شود روان درمانی و دارو درمانی است. البته باید به این نکته نیز توجه کرد که اتفاق های پراسترس نیز عامل مهم عود این بیماری است، که یک روانشناس خوب در تهران باید باعث شود که این اتفاق های پر استرس در زندگی فرد کاهش پیدا کنند.

اگر افسردگی فرد شدت زیادی داشته باشد بهترین درمان ترکیب روان درمانی و دارو درمانی می باشد، اما در صورتی که شدت علایم زیاد نباشد روان درمانی به تنهایی نیز به همان مقدار اثرگذار است.

علاوه بر این درمان ها، درمان های دیگر نیز شامل تحریک عصبی واگ، محرومیت خواب و نور درمانی نیز برای افسردگی استفاده می شود اما این درمان ها خط پایه درمان افسردگی نیستند.

در ادامه در مان های پزشکی به تفضیل توضیح داده می شود:

رویکردهای درمان پزشکی

 درمان های پزشکی غیرمستقیم

مسائل جسمانی مختلف از جمله عفونت ها، سرطان، صرع، کمبود ویتامین ها، برخی از انواع آرتریت و اختلالات نظام غدد داخلی با نشانگان افسردگی همراه هستند. در اینجا نشانگان افسردگی ثانوی بر مسائل جسمانی هستند. به طور کلی، اگر مسائل جسمانی مورد درمان قرار گیرند، افسردگی هم برطرف می شود.
به همین منوال، اثرات جانبی برخی داروها ممکن است مسأله مهمی باشد. داروهای ضد فشار خون، داروهای قلبی، داروهای آکنه، قرص های ضد حاملگی و استروئیدها می توانند سندرم افسردگی را به ارمغان آورند. اگر سلامتی حاصل شود قطع یا تغییر دارو باعث برطرف شدن افسردگی می شود. به همین دلیل اگر شما از افسردگی رنج می برید، باید یک آزمایش جسمانی انجام داده و هر نوع دارو درمانی اخیر باید برای اثرات جانبي افسرده ساز مورد بررسی قرار گیرد.

درمان الکترو شوک (EST)

اگر چه EST سابقا برای درمان افسردگی به صورت وسیعی به کار می رفت، در حال حاضر کمتر مورد استفاده قرار می گیرد. کسی نمی داند چرا EST مؤثر است، اما می تواند به برخی ها خیلی کمک کند EST .غالبأ به عنوان آخرین حربه زمانی که سایر  روش های درمانی مؤثر واقع نمی شوند یا وقتی که فرد در معرض خطر خودکشی قرار دارد به کار می رود..

داروهای مربوط به اختلال دوقطبی

افسردگی دو قطبی که با دوره های متناوب شوریدگی مشخص می شود، یکی از اشکال افسردگی است که به بهترین وجهی به درمان دارویی پاسخ می دهد. این اختلالی است که فقط تعداد کمی از افراد مبتلا به افسردگی را گرفتار می سازد و عقیده بر این است که ارثی بوده و اغلب به وسیله فشار روانی برانگیخته می شود. داروهایی مثل لیتیوم می تواند این اختلال را مهار کند اما از آنجایی که به نظر می رسد جزء روانشناسی به اندازه جزء جسمانی بخشی از مشکل باشد، بهترین درمان اغلب ترکیبی از درمان دارویی و روان درمانی است.

داروهای ضد افسردگی

داروهای جدید ضدافسردگی به طور فزایندهای عمومیت یافته اند. اگرچه آنها به گونه وسیعی تجویز شده اند، درجه تاثیرشان سؤال برانگیز است. در بررسی مطالعات کنترل شده تا این زمان، فقط تعداد کمی تأثیر آن را بیشتر از دارونماها گزارش داده اند(اسکایفر، ۱۹۹۸).
داروهای ضدافسردگی دارای اثرات جانبی مثل خواب آلودگی، سرگیجه، خشکی دهان، کاهش میل جنسی هستند. به ویژه افراد مسن تر به این اثرات جانبی حساس تر هستند. افراد مبتلا به مسائل جانبی خاض مثل فشار خون نباید از این داروها استفاده کنند. اگر چه داروها ممکن است سریع تر از روان درمانی مؤثر واقع شوند، نرخ عود برای کسانی که فقط از دارو برای درمان افسردگی استفاده کرده اند بالاتر است.

در صورت وجود علایم فوق، شامل غم، ناراحتی، لذت نبردن از اتفاق های روزمره، خستگی، اختلال در تمرکز، خواب و یا اشتها حتما برای درمان به یک روانشناس خوب در تهران مراجعه نمایید.

موضوعات دیگری که احتمالا به خواندن آن ها نیز علاقه دارید:

افسردگی چیست؟

تعریف افسردگی

افسردگی مزمن

تفاوت بین روانشناس با روانپزشک چیست ؟

تفاوت بین روانشناس با روانپزشک چیست ؟ متخصصی که به عنوان روانشناس در ایران درمان می کند، مدرک کارشناسی ارشد و یا دکترای تخصصی را در رشته روانشناسی باید دارا باشد

تفاوت بین روانشناس با روانپزشک چیست ؟ متخصصی که به عنوان روانشناس در ایران درمان می کند، مدرک کارشناسی ارشد و یا دکترای تخصصی را در رشته روانشناسی باید دارا باشد، که فرد هم برای روان درمانی، یعنی ریشه یابی مشکلات شخصیتی، هم برای مشاوره به این متخصص مراجعه می کند. البته فردی که با مدرک روانشناسی به عنوان روانشناس در ایران و یا هر کشور دیگری بخواهد که کار کند، مجوز لازمه را باید داشته باشد.

در ایران این مجوز توسط سازمان نظام روانشناسی و مشاوره و یا بهزیستی به روانشناسان پس از دادن مصاحبه و قبول شدن در آن اعطا می شود.

دکتر روانشناس هم در زمینه مشکلات فردی مانند اضطراب، افسردگی، وسواس، انواع فوبیا ها، اختلالات شخصیتی و .. روان درمانی و مشاوره انجام می دهد و هم در زمینه مشاوره قبل از ازدواج، مشکلات در رابطه بین فردی، زوج درمانی و خانواده درمانی. علاوه بر آن باید به این نکته توجه داشته باشید که اگر برای کودکتان به روانشناس مراجعه می‌کنید به این عنوان که با کودک به صورت بازی درمانی کار شود حتما به روانشناس کودک که به طور اختصاصی بر روی کودک کار می کند مراجعه نمایید.

البته به این مهم باید توجه داشت که در اغلب موارد اشکالات رفتاری کودک ریشه در رفتارهای اشتباه والدین دارد که در این صورت مراجعه والدین به روانشناس جزو الزامات درمان می باشد.

حال می خواهیم به این مهم بپردازیم که تفاوت بین روانشناس با روانپزشک چیست ؟ روانپزشک به پزشک متخصصی گفته می شود که تخصص پزشکی خود را در شاخه روانپزشکی گرفته باشد. در اکثر مواقع در صورت نیاز و یا شدت مشکلات مراجع از طرف دکتر روانشناس به روانپزشک برای مصرف دارو ارجاع داده می شود. روانپزشک برای مشکلاتی مانند افسردگی اضطراب اختلالات خواب و غیره در صورت نیاز دارو تجویز می نماید. به روانپزشک پزشک اعصاب و روان نیز گفته می‌شود.

اما دکتر مغز و اعصاب به پزشکی گفته می شود که در تخصص خود را در رشته مغز و اعصاب گرفته باشد و درمان را در مراجعانی با اشکالات آلزایمر در ام اس و غیره که در آنها اشکالات در مغز وجود دارد انجام می دهد اگر احساس می کنید که از زندگی لذت نمی برید، یا احساس غم،  ناراحتی و یا اضطراب  دارید و یا در زمینه ارتباطاتتان دچار اشکال هستید و یا در زمینه خاص احتیاط به مشورت دارید حتما به یک روانشناس خوب مراجعه نمایید

چرا تقاضای روز افزونی برای درمان مشکلات جنسی وجود دارد؟

درمان مشکلات جنسی

درمان مشکلات جنسی : بدون تردید مشکلات جنسی بی نهایت شایع بوده و به همین لحاظ برای کمک به تعداد زیادی از همسران یا افرادی که این گونه مشکلات را تجربه می کنند نیاز قابل توجهی به خدمات درمانی وجود دارد. هر چند برآورد دقیق میزان بروز اختلال های جنسی دشوار است، اما مطالعات انجام شده بیانگر آن است که ۳۰ تا ۵۰ درصد مردان و زنان با این مشکلات جنسی مواجهند (استونتزا، ۱۹۸۸).

درصد شیوع مشکلات جنسی:

به عنوان مثال، در نمونه ای از زن و شوهرهای آمریکایی فرانک و همکارانش گزارش کردند که ۶۳ درصد از زنان و ۴۰ درصد از مردان حداقل یکی از اختلال های جنسی را تجربه کرده اند. درصد بالاتری میزان ناکافی پیش نوازی قبل از آمیزش گزارش شده است.
در بیست سال گذشته تعداد زن و شوهرهایی که در صدد درمان مشکلات جنسی خود بوده اند افزایش چشمگیری داشته است ( کاپلان، ۱۹۸۷). بعید به نظر می رسد که این روند واقعا بازتابی از افزایش میزان بروز مشکلات جنسی باشد و به احتمال زیاد نتیجه تغییر نگرش های اجتماعی و دستیابی به خدمات است.

در گذشته، زن و شوهرهای مبتلا به مشکلات جنسی یا به رابطه ناکامل خود در غیاب یک مؤلفه جنسی ادامه می دادند و یا در جستجوی شریک جنسی دیگری بر می آمدند. همان طور که نگرش های اجتماعی مربوط به امور جنسی تغییر بافته مراجعه به درمانگران جهت درمان مشکلات جنسی نیز مقبول تر شده است. عموم مردم آگاه شده اند که خدمات و فنون موجود می توانند بسیار موفقیت آمیز باشند.

وسایل ارتباط جمعی این پیام را مطرح می کنند که جنسیت بخش مهمی از ارتباط است، یعنی هر شخص (حتی زنان) بایستی به لذت جنسی، انگیختگی و ارگاسم دست یابند. بعلاوه، عموم مردم انتظارات بیشتری از روابط جنسی خود دارند. همچنین ظهور و پیدایش ایدز می تواند عاملی باشد تا زن و شوهرها به جای جستجوی ارتباط جنسی خارج از حریم خانواده خود در جهت بهبود مشکلات جنسی تشویق شوند (کاپلان، ۱۹۸۷). نتیجه کلی این است که تعداد زیادی از زن و شوهرها به دنبال ایجاد یک رابطه جنسی موفقیت آمیز هستند.

چرا افراد کفایت و توانایی جنسی را بسیار مهم تلقی می کنند؟؟

پاسخ های ساده ای به این سوال وجود ندارد. از دیدگاه زیست شناختی، فعالیت جنسی ایجاد کننده مکانیسمی است که به واسطه آن  تولید مثل امکان پذیر می گردد. به همین لحاظ رفتار جنسی پاسخی به سایق زیستی در نظر گرفته می شود که به بقای گونه های مختلف کمک می کند. با این حال، برای بسیاری از زن و شوهرها فعالیت جنسی کارکرد متفاوتی دارد. برای بعضی منشاء بروز عواطف و صمیمیت است. در حقیقت، شواهد قابل توجهی برای توصیف ارتباط نزدیک بین فعالیت جنسی و رضایت زناشویی وجود دارد (هالگین و همکاران، ۱۹۸۸).

در عمل، این امر نشان دهنده تاثیر دو جانبه ای است که در آن ناسازگاری جنسی،  نارضایتی زناشویی و ناهماهنگی زناشویی،  مشکلات جنسی را به وجود می آورند. از این رو، در تداوم و حفظ روابط سالم زناشویی وجود ارتباط جنسی رضایت بخش نقش و اهمیت فراوانی دارد. اما در نزد برخی دیگر فعالیت جنسی منبعی برای کاهش تنش است.

بدون در نظر گرفتن هر علتی، اکنون در وضعیتی هستیم که برای خیلی از زن و شوهرها روابط جنسی رضایت بخش هدفی بسیار با ارزش است و خواء ناخواه این هدف قابل بحث می باشد.
از دلایل دیگر گسترش روز افزون تعداد زن و شوهرهایی که برای درمان مشکلات جنسی خود به دنبال کمک می باشند می توان به تأكید بیش از حد افراد مسن بر عملکرد جنسی اشاره کرد. امروزه بسیاری از افراد بالای ۶۵ سال در عصری زندگی می کنند که توجه زیادی بر عملکرد جنسی دارند.

در حال حاضر بسیاری از زن و شوهرهای مسن انتظار ارتباط جنسی رضایت بخشی دارند و اگر در این زمینه با مشکلاتی هم مواجه شوند آمادگی لازم برای رفع این مشکلات را دارند. از اینرو، جامعه بزرگسلان نسبت به گذشته به میزان وسیع تری به دنبال کمک برای رفع این مشکلات می باشند.

با توجه به مهم بودن این رابطه و تاثیر آن بر رضایت زناشویی برای درمان مشکلات جنسی حتما به یک روانشناس خوب مراجعه نمایید.

منبع: کتاب درمان اختلالات جنسی، نویسنده: سوزان. اچ. اسپنس
منبع: https://rasekhoon.net/lifestyle/show/1388460

آیا نوع شخصیت خود را می دانید؟؟

شخصیت


شخصيت مجری و همیشه در کار:

این گونه شخصیت ها، در کودکی به دلیل انجام بعضی کارها و یا بهتر بودن در انجام بعضی کارها، عشق و محبت فراوانی نصیب شان گشته است. احتمالا برای آنها تلاش زیاد و با انجام کار به خصوصی، شرطی برای دریافت عشق و سپاس گزاری بوده است. آنها مدام سعی دارند از عهده انتظارات دیگران برآیند و حتی با میل خود، بیش از انتظارات مردم به آنان خدمت کنند. آنها همیشه فکر می کنند.

برای به انجام رساندن کارها، باید تحت فشار باشند و با پشتکار زیاد  تلاش کنند. به همین دلیل حتی زمانی برای استراحت خود در نظر نمی گیرند. آنان نمی توانند هیچ گونه ضعف و حماقتی را در خود و دیگران تحمل کنند. به همین دلیل هم مستعد انتقاد و عیب جویی می باشند.
این نوع اشخاص در نهان احساس می کنند هرگز نمی توانند به اندازه کافی خوب باشند. چون فکر می کنند همیشه جای رشد و ترقی وجود دارد. این گونه افراد به خاطر ترس نهفته شان از طرد شدن توسط مردم و ترس از دست دادن انگیزه های رفتاری شان، ممکن است به افراد و موقعیتها وابستگی زیادی پیدا کنند.
این افراد نیازمند به استراحت بیشتری هستند و باید این مطلب را درک کنند حتی در زمانی هم که هیچ کاری انجام نمی دهند، می توانند مورد عشق و محبت قرار بگیرند. آنها باید بیشتر به تعطیلات بروند، کتاب های رمانتیک بخوانند و به خودشان استراحت بدهند. چرا که هیچ یک از کارهایی که انجام میدهند، به فشار خون بالا نمی ارزدا

شخصیت عیب جو و منتقد:

فکر و ذهن این اشخاص مدام مشغول بافتن، خاطر نشان کردن و صحبت کردن در مورد خطاهای دیگران است. آنها از عیب جویی و کوچک کردن اطرافیان شان لذت می برند.
این افراد احتمالا از بخشی از وجود خود متنفر هستند و این کیفیت را روی بقیه ی افراد انعکاس می دهند و سپس با اغراق؛ شروع به انتقاد، عیب جویی و قضاوت در موردشان می کنند.

آنها هر زمان که خود از مورد قضاوت واقع شدن بترسند، با یک سلسله از قضاوت ها و داوری هایی که اغلب به طور آشکاری طعنه آمیز میباشد پیشاپیش شروع به مقابله به مثل می کنند. بهترین دفاع برای آنها یک حمله ی انتقادی قوی است.
فکر و ذهن شخصیت منتقد، به طور مطلق عوض کردن و تنبیه کردن دیگران است. واقعیت این است که ذهن نیمه هشیار این افراد، در تلاش برای عوض کردن خودشان است. آنها احساس کاستی ها و کمبودهای خود را، با اثبات نقص و اشکال در دیگران؛ تسکین می دهند.
اگر شما دارای این خصیصه هستید، شروع به مشاهده ی خویش در قالب تمام اشخاصی کنید که از آنها عیب جویی می کنید و مورد قضاوت شان قرار می دهید. خودتان را در جای آنها تصور کرده و ویژگی مشترک تان را با آنان پیدا کنید. سپس خودتان و آنها را برای کامل نبودن ببخشید.

همان زمان که به دنبال استدلالهایی در جهت تمایز خود از آنان هستید، سعی نمایید دلایلی برای ارتباط با آنها پیدا کنید و نقاط مشترکتان را با آنها شناسایی نمایید.

شخصيت لاف زن:

شخصیت لاف زن

افراد صاحب این شخصیت، همیشه اعتماد کم و خودباوری پایین خود را به وسیله ی بزرگ کردن حقایق و یا خودنمایی جبران می کنند. این اشخاص در حین رشد و بزرگ شدن، یاد گرفته اند برای جلب دیگران، بایستی ماجراها را به صورت پرشور و غلوآمیز بیان کرده و حقایق را بزرگ نمایند.

شخص لاف زن هیچ نقشه ی قبلی برای دروغ گفتن ندارد و گفته هایش به صورت غیر ارادی بیان می گردد. به نظر او حتی یک  واقعیت ، هم که خود به خود جالب است، باید بزرگ تر جلوه داده شود.
شخص لاف زن در اعماق وجودش احساس می کند که به اندازه ی کافی خوب نیست تا توجه وعشق دیگران را جلب نماید. او حس می کند بیان خود حقیقت، به تنهایی برای شناخته شدن و مورد استقبال قرار گرفتن، کافی نمی باشد. به همین دلیل هم ، حقیقت را بزرگ تر جلوه داده و تحریفش می کند.
شخص لاف زن هرگز نمی تواند به عشق دیگران اعتماد کند، چون در اعماق وجودش میداند که دروغ می گوید. نزدیکان و خویشاوندان این اشخاص بیشتر متوجه مرموز بودن آنان و حالت تدافعی که آنها به خود می گیرند، میباشند.
آنان هرچه بیشتر لاف بزنند و خودستایی کنند، کمتر به توجه و تشویقی که دریافت می کنند، اعتماد می نمایند.
این گونه شخصیت ها باید به تدریج صداقت را در گفتارشان رعایت کنند. آنها باید کسانی را بیابند که به راستی به ایشان توجه نشان بدهند.
این افراد باید تمام دروغها و ظاهر سازی هایی را که در گذشته انجام داده و به خاطر می آورند، با دوستان و اشخاص مورد اعتمادشان، در میان بگذارند و مشاهده کنند در زمانی هم که حقیقت را بیان می کنند و راستگو می باشند، مورد مهر و محبت قرار می گیرند. آنان نیاز به واکنش صادقانه و بدون تناقض دارند. آنها باید به تدریج اعتماد کردن به خود و دیگران را بیاموزند.

شخصیت مورد تعدی:

این تیپ شخصیت ها عموما در سنین پایین به شدت صدمه خورده و به همان دلیل مقدار زیادی محبت و هم دردی دریافت کرده اند.
شخص بلا دیده احساس می کند شایستگی دریافت عشق را ندارد، مگر این که رویداد و یا اتفاق غم انگیزی برایش رخ دهد. هر زمان حادثه ی ناگواری برای او روی دهد، شما می توانید شرط بندی کنید که نقل داستان فلاکت خود را ساعت ها به درازا می کشاند.
اگر شما از آن دسته کسانی هستید که با عنوان کردن داستانهای مورد ظلم قرار گرفتن تان، عشق و همدردی زیادی از جانب بقیه کسب می کنید؛ مراقب باشید. چرا که مطابق با الگوی دریافت عشق، بر مبنای «سختی کشیدن و رنج بردن» عمل می کنید.

اگر حوادث قبلی شما هم کهنه شده باشد، با عجله شروع به خلق داستان های جدید می نمایید. حتی ممکن است از بیمار شدن به عنوان راهی برای دریافت عشق و محبت بیشتر، استفاده کنید.
این گونه اشخاص، در زندگی احساس عجز می کنند و سعی دارند مردم را به وسيله القای احساس تقصير، تحت کنترل خود در آورند.
اشخاص بلا دیده از قبول هر گونه مسئولیتی برای زندگی شان سر، باز می زنند. بنابراین به طور کاملا ناخودآگاه مردم را مجبور به خشنود کردنشان می کنند.
صاحبان این گونه شخصیت ها باید بیاموزند که با قبول مسئولیت، تواناییهای شخصی خودشان را در زندگی افزایش دهند. آنها باید خشم سرکوب شده و انباشته ی خود را برطرف کرده و تمرین کنند دیگران را ببخشایند.

شخصيت مطيع و نارنين:

این گونه اشخاص؛ همیشه ساز گار، خوش خلق، شاد و مسرور هستند. آنان دوستی های خوبی ایجاد می کنند و اغلب، تعداد زیادی دوست و آشنا دارند. این گونه افراد در گذشته آموخته اند در زندگی، اطاعت و پیروی برای شان پاداشی به همراه دارد. آنها به هر قاعده و قانونی به طور مکانیکی و بدون حس و فكر تن در میدهند.

صاحبان این شخصیت، به قصد خشنود سازی دیگران، همیشه آن چه را که «باید» انجام دهند، انجام میدهند و به همه بله می گویند. این اشخاص هرگز عصبانی نمی شوند و همیشه هر شرایطی را قبول کرده و خود را با آن سازگار می نمایند. آنها هرگز کاری انجام نمیدهند که موجب دردسر شود. شخص ملاحظه کار، در ظاهر شاد و از این که در میان یک جمع است، راضی به نظر می رسد اما خود را در درون، تنها و توخالی احساس می کند.


او از “خود بودن”، وحشت دارد، چون می داند انجام آن چه موافق با احساساتش است، خطر عدم تأیید و مخالفت دیگران را در بر دارد. او در حالی که همه چیز را درست و طبق رسم و عادت انجام میدهد خود را در خفا؛ بی اختیار، فریب خورده، دل مرده و کسل احساس می کند. شخص ملاحظه کار همواره گرفتار است. او هرگز نمی تواند سرپوش از روی احساسات خود بردارد، چون دیگران در می یابند که او آن قدرها نجيب و مؤدب نبوده است.

او از طرفی دیگر به وسیله ی این تواضع و نجابت، به طور موفقیت آمیزی؛ منحصر به فردیت خود را سرکوب می کند و تبدیل به یک عنصرا غیر خود ، می گردد. این اشخاص نیاز به تمرین «نه گفتن دارند. آنها باید خشم شان را بیان کنند و این خطر را کرده و نشان دهند در واقع آن قدرها هم که نشان می دهند، خوب نیستند. آنان باید ببیند که اطرافیان در هنگام مطيع نبودن، باز هم آنها را دوست میدارند و حتی به خاطر واقعی بودنشان، احساس نزدیکی بیشتری به آنان می کنند.

شخصیت از خود راضی و حق به جانب:

صاحبان این شخصیت آموخته اند، اگر اشتباهی کنند مردم آنها را دوست نخواهند داشت و آنها را انسانهای نالایقی به حساب خواهند آورد.
آنان تمام کوشش خود را برای درست انجام دادن امور به کار می برند تا به هر قیمتی شده مورد محبت قرار گیرند. آنها هرگز به خود اجازهی اشتباه کردن نمیدهند، چون به گردن گرفتن اشتباهات و کاستی ها برای ایشان به معنای از دست دادن عشق دیگران است و این برای آنها بسیار دردناک می باشد.

این افراد معمولا دیگران را به اشتباه وا می دارند تا بدین وسیله حقانیت خود را ثابت کرده باشند.

تیپ های حق به جانب برای هر کاری که انجام میدهند، عذر و بهانه ی عاقلانه ای می آورند. آنها می توانستند آموزگاران خوبی باشند. سعی نکنید خود را با این شخصیت ها درگیر مباحثه نمایید چرا که همانند یک سخنران، خطابه ای در جهت تأیید سخنان خود و اثبات نادرستی و اشتباه شما، سر می دهند.
صاحبان این تیپ شخصیت ها، باید تمرین کنند زمانی که اشتباهی مرتکب میشوند و می خواهند بهانه ای آورند تا آن را توجیه کنند؛ همان جا مچ خود را گرفته و معذرت خواهی، نمایند. دلیل تراشی راه های مطلوبی برای این افراد می باشد تا با کمک آنها احساس اشتباه و تقصیر نکنند. این افراد باید بدانند حتی اگر اشتباهی هم بکنند، دیگران آنان را دوست خواهند داشت.

شخصیت عصبانی:

این گونه اشخاص، اهل نزاع و کشمکش هستند. برای آنان عصبانیت یک وسیله ی دفاعی می باشد که تصور می کنند به کمک آن می توانند مانع از بروز فلاکت و بدبختی شوند.
شخص عصبانی در درون، احساس عدم کفایت می کند و همیشه سعی دارد خود را حفاظت کند. او برای جبران این کمبود، از احساس رضایت از دنیای خارج، خودداری می کند. هیچ چیز نمی تواند او را خشنود سازد و کاستی هایش را در هر جایی منعکس می کند.

بنابراین احساس او نسبت به عالم، يأس و تلخکامی است. شخص عصبی احساس می کند توسط زندگی مورد سوء استفاده واقع شده و مدام در تلاش است تا حقش را پس بگیرد.


او خیلی سریع عصبانی می شود و تمام ظلم هایی را که به او شده به خاطر میسپارد. او از کمبودها و ناکامی های دیگران خشنود می شود، بنابراین به طرز افراطی رقابت جو می گردد. افرادی با این نوع شخصیت، برای پوشاندن احساسی کمبود و ناراحتی های خودشان، همیشه درگیر خشم و نکوهش هستند.
آنها باید بدانند که سزاوار عشق هستند. حتی اگر در قسمت هایی نقص و کاستی داشته باشند.

شخصیت ریاکار:

این اشخاص نقش های زیادی بازی می کنند، به طوری که خودشان هم نمی دانند چه کاره هستند! پشت هر ماسکی که بر چهره دارند، نقاب دیگری وجود دارد. این تیپ اشخاص برحسب آن الگوهایی که مردم می پذیرند و مورد استقبال قرار میدهند، نقش بازی می کنند. آنان به هیچ عنوان وارد بحث و گفتگو با مردم نمی شوند.
این اشخاص در جلب توجه و محبت مردم تبحر فراوان دارند و رفتارشان طوری مردم را تحت تأثیر قرار میدهد که عموم مردم آنها را دوست دارند. آنان به خاطر بازی کردن مکرر نقش هایی که مردم می پسندند و طالب آنها هستند، تبدیل به اشخاص متقلب و دغل کار کامل می شوند.

شخص دغل کار احتمالا در سنین رشد، هرگز تشویق و تقدیری دریافت نکرده است. به همین دلیل تصمیم گرفته به منظور به دست آوردن عشق و محبت، کس دیگری غیر از خودش بشود؛ کسی که دیگران از او می خواهند
متأسفانه او به عشق و قدردانی هیچ کس اعتماد ندارد. چون در اعماق وجودش میداند که یک حیله گر و مکاری بیش نیست و مردم از خود واقعی او خبر ندارند.

شخصيت خجالتی:

عکس العمل شخص کم رو در رابطه با مردم، بر پایه ی ترس بنا گردیده است.
شخص خجول از انتقاد می هراسد و از این که به عنوان یک شخص ناکام ارزیابی شود؛ وحشت دارد. او بسیار نگران طرد شدن از جانب مردم است و از دریافت عشق و محبت از سوی دیگران چندان مطمئن نیست. این فکر در سر او فرو رفته است که مردم فقط تحت شرایط خاصی او را می پذیرند و در غیاب آن شرایط، طردش خواهند کرد.

او ممکن است یک موسیقی دان عالی و با یک بازی گر بسیار خوب روی صحنه باشد ولی در خارج از صحنه، تبدیل به همان انسان خجالتی و عاری از اعتماد به نفس و متزلزل می گردد.
اساس واکنش شخص خجالتی با مردم، بر پایه ی ترس بنا شده است. او مطمئن نیست که مورد مهر و محبت مردم قرار می گیرد.
شخص خجول باید یاد بگیرد که دل به دریا بزند و صحنه ای را که از انجام آن ترس دارد، در نظر مجسم سازد و سپس آن را عملی نماید تا به این ترتیب اعتماد به نفسش افزایش یابد و ترسش زایل گردد. او احتیاج دارد بیشتر معرفی شود و بیاموزد که به خود و دیگران اعتماد کند.

شخصيت خودنما:

این اشخاص بر این باورند که دارایی ها و اعمالشان، ناتوانی های شان را در « خود واقعی بودن » جبران خواهد کرد.
اشخاص خودنما در صدد هستند که با ثروت و دارایی های شان، فقدان عزت نفس و خودباوری خود را جبران کنند و امید دارند امکانات مادی، عشق و قدردانی را که شدیدا به آن نیاز دارند، فراهم کند.
برای شخص خودنما و فضل فروش، پول، سمبل و نشانه ای از عشق است و می ترسند بدون داشتن آن، عشق را از دست بدهند. این افراد نمی توانند عشق را به طور طبیعی کسب کنند، بنابراین سعی می کنند آن را بخرند.

آنان قادر نیستند به طور مستقیم احساساتشان را در میان بگذارند ولی آن را به وسیله دادن و یا بالعکس دریغ کردن هدایا و چیزهای مادی، بیان می دارند. شخص خود نما معتقد است ثروت و دارایی اش می تواند کاستی او را در خود بودن ، جبران کند.
متأسفانه شخص فضل فروش و خودستا هرگز به ارزش عشقی که دریافت می کند، پی نمی برد. چون می داند به خاطر کارهایی که می کند و به خاطر ثروت و مایملکش مورد مهر و محبت واقع شده، نه به خاطر وجود خودش. او همیشه حس می کند مورد سوء استفاده قرار گرفته و از او قدردانی نشده است.
این افراد باید بیان احساساتشان را تمرین کنند و اجازه دهند تا مردم ببینند که آنها در درونشان چه کسانی هستند. آنها باید به درون خود نگریسته و ارزش و استعدادهای شان را دریابند و صورت ظاهری زندگی را رها کنند و به این ترتیب یاد بگیرند که به خاطر آن چه که هستند، می توانند مورد عشق قرار گیرند، نه به دلیل آن چه که دارند و یا انجام میدهند.

شخصيت گوشه گیر:

این گونه اشخاص همیشه در حال اثبات و نیاز نداشتن به دیگران ، هستند. آنها در جایی از کودکی و سنین رشد خود، عشق و سیاسی را که میخواستند، دریافت نکرده اند. بنابراین تصمیم گرفته اند که اصلا نیازی به آن نداشته باشند. آنها آموخته اند که خودکفا باشند.

شخص منزوی در درون، انسان حساس و نگرانی است که بارها صدمه خورده است. او آموخته برای رهایی از احساسات دردناک خود، باید بیخیال و بی تفاوت باشد. او به خاطر نیاز فراوانش به عشق، احساس خطا و گناه می کند و به همین دلیل این نیازها را انکار می کند. “من خودم به تنهایی می توانم کارها را انجام دهم.”، “من به تو نیاز ندارم.” او این جملات را با افتخار اعلام می کند.

چون که به طور واضح نیازهای خود را بیان نمی کند، مدام سرخورده و مأيوس بوده و در روابط خود با سایرین، آزرده و رنجیده خاطر می شود. به دلیل موظف بودن نسبت به برآورده کردن نیازهای همسرش، ناراحت است، همان طور که از داشتن نیاز و احتیاج در خودش خوشش نمی آید. از نظر شخص منزوی نیازمند بودن، به معنای «ضعف» است.
برای این تیپ افراد راحت ترین کار این است که از ارتباطات و معاشرت با اشخاص اجتناب کرده و تنها زندگی کنند. شخص گوشه گیر هرچه بیشتر نیازهای خود را حس می کند، بیشتر از مردم فاصله می گیرد. به این ترتیب عشق و محبتی را که به آن نیاز دارد، پس میزند. .
او باید بیاموزد نیازهایش را با دیگران در میان گذارده و غم و اندوه خودش را نشان دهد. هم چنین بایستی سرخوردگیها و انتظارات نهانی اش را برای سایرین آشکار کند. هر زمان که شروع به اوقات تلخی و انزوا طلبی کرد، باید کسی را پیدا کند که به او توجه نشان میدهد تا احساساتش را با او در میان بگذارد. او هم چنین باید بیاموزد که نیاز کلمه ی زشتنی نیست و کسانی را بیابد که بتوانند نیازهای او را به عشق و قدردانی برطرف نمایند.

شخصيت فداکار:

شخص فداکار فکر می کند عشق ورزیدن به معنای قربانی کردن خود و یا از حق خود گذشتن برای دیگران است. احتمالا والدین این شخص در حین رشد، مدام زحمات و فداکاری های شان را به او گوشزد کرده و خاطر نشان کرده اند که انتظار همان کارها و تلاش ها را از جانب او دارند.

برای این نوع شخصیت عشق ورزیدن یک موضوع ناخوشایند و ملال انگیز است، چرا که برای نشان دادن عشق باید کارهایی انجام دهد که تمایلی به آنها ندارد و کارهایی را که دوست دارد؛ رها نماید.
شخص ایثارگر هرگز نمی تواند خودش باشد. چون این کار به نظر او خودخواهی محض است. به نظر او ایثار به معنای ارایه خدمت بدون قید و شرط نیست، بلکه این عمل به معنای از حق خود گذشتن و خود را ندیده گرفتن با انتظار دریافت متقابل همان چیز می باشد.

شخص از خود گذشته انتظار دارد فردی که محبت او را دریافت نموده، با تلاش سختی که هم پایه ی کار اوست، آن عشق را به او برگرداند. شخص فداکار باید بار سنگینی را که با عشق و رابطه ی درست اشتباه گرفته، بر زمین بگذارد.
او باید خشم فزاینده اش را نسبت به والدین و اطرافیان التیام بخشیده و آنها را ببخشاید و بیاموزد عشق را بدون انتظار برگشت نثار کند و به خاطر بسپارد نباید تمام مدت از نیازهای خودش صرف نظر و از تمایلاتش چشم پوشی نماید.
***تا وقتی آگاه نباشید چه شخصیت ی دارید و چه می کنید، هیچ شانسی برای تغییر خود ندارید و ناگزیر به ادامه راه قبلی خود هستید. برای آگاهی و تغییر بیشتر در زمینه شخصیت ی خود به یک روانشناس خوب مراجعه کنید.

عشق

عشق

ما انسانها، به طور غیرقابل تصوری؛ مخلوطی از نیازهای بی شمار جسمی احساسی، فکری و روحی می باشیم که باید به تمامی ارضاء شوند. ناکامی در برآورده شدن هر کدام از نیازهای فوق می تواند به کل وجود ما لطمه وارد کند.
در این میان یک نیاز پایه ای و اساسی وجود دارد که عدم توجه و رسیدگی به آن، باعث شکست در ابعاد دیگر می شود.

نیاز اساسی ما:

این نیاز بنیادی، نیاز به عشق است. عشق به دیگران و عشق به خود. دلیل عمده نارضایتی ها و سرخوردگیها، فقدان عشق است.
این نیاز بنیادین بر بقیه نیازهای انسان، پیشی گرفته و مهم تر از آنها می باشد. بدون وجود عشق، احساس شادکامی شما خالص و واقعی نخواهد بود. عشق، پایه و اساسی است که تنها بر روی آن می توان یک زندگی موفق را بنا کرد. مهم نیست چه قدر دارایی دارید، شما تا زمانی که خودتان را دوست نداشته باشید و آنچه را که دوست دارید با مردم قسمت نکنید، نمی توانید از آن ثروت لذت کامل ببرید.

این مهم نیست که در زندگی صاحب چه چیزهایی شده اید و به چه موفقیت هایی نایل گشته اید. هیچ کدام از این چیزها نمی توانند جای نیاز شما را به عشق بگیرند.
یکی از بزرگترین مشکلات شما، ناتوانی در ارضای نیازتان به عشق میباشد. نیاز شما به عشق ورزی، با عشق ورزیدن به خودتان آغاز می شود. اگر شما قادر نباشید خود را دوست داشته باشید، بسیار مشکل خواهد بود که دیگران به شما عشق بورزند.

هرکدام از ما با یک سری از استعدادهای ویژه و منحصر به فرد به دنیا آمده ایم. کسی وجود ندارد که بتواند بهتر از شما باشد. شما دارای جایگاه ویژه ای در کل کاینات هستید و بلوغ یعنی کشف جایگاه و محل سزاوار خود در این عالم. حال بیایید ببینید چه چیزی را باید در این عالم بذل و بخشش کنید و برای انجام چه کاری در این جا حضور دارید و سپس آنها را به انجام برسانید.
این اکتشاف برای شما شادکامی عمیقی را به ارمغان خواهد آورد و عمق وجودتان را سرزنده و شاداب خواهد ساخت. برای انجام این کار، اول باید نقابی را که بر چهره حقیقی خود زده اید، کنار بزنید و خودتان را آن چنان که هستید، بپذیرید.
دنیا مانند یک آیینه است. آن چه را که هستیم به ما منعکس می کند. عشق بیشتر به خود، باعث عشق بیشتر به دیگران و قدردانی از آنها نیز شده و جهان را به مکان دیگری تبدیل خواهد کرد. برای همه ی ما دنیا مانند یک آیینه ی بزرگ و انعکاسی از وجود خود ماست. هر کدام از ما، جهان را از پشت شیشه های مختلف رنگی و بر اساس همان احساسی که نسبت به خود داریم، می نگریم.
آدم هایی که از دنیا تنفر دارند، از خودشان خوششان نمی آید. وقتی دارید با دیگران از در مخالفت وارد میشوید؛ در واقع آن، یک بخشی از خود شماست که در دیگران می بینید و آن را دوست ندارید. اولین گام برای ارزش نهادن و عشق ورزیدن به مردم و بهبود روابط با دیگران این است که بیاموزیم خود واقعیمان باشیم و خودمان را دوست داشته باشیم.

اگر احساس می کنید در عشق ورزیدن به خود دچار مشکل هستید حتما به یک روانشناس خوب مراجعه کنید.

رابطه جنسی ایمن داشته باشید.

رابطه جنسی ایمن
رابطه جنسی ایمن

رابطه جنسی ایمن: اگر شما نسبت به یک رابطه «تک همسری» متعهد نیستید و یا اگر شما از منفی بودن HIV شریک رابطه تان مطمئن نیستید، به خاطر حفظ امنیت و احترام خودتان هم که شده، می بایستی به رابطه ای بی خطر و سالم بپردازید.

انجام اقدامات پیشگیرانه و احتیاطی برای زنان اهمیت بیشتری دارد:

در رابطه با جنس مخالف، زنان نسبت به مردان ریسک بالاتری را انجام می دهند، زیرا در این رابطه احتمال آلوده شدن به ویروس ایدز در زنان بالاتر از مردان است؛ چون این ویروس می تواند از طریق شکافهای کوچک واژن وارد رگها و سیستم گردش خون زنان شود. این شکاف ها در هنگام مقاربت و آمیزش به وجود می آیند. : بعضی زنان به این نتیجه رسیده اند که اصرار کردن به مردان برای استفاده کردن از کاندوم، به خاطر محافظت از سلامت آنان و داشتن رابطه جنسی ایمن، کار بیهوده و مشکلی است. اما زنان می بایستی به یاد داشته باشند که زندگی و سلامت آنان بسیار مهم تر از آن است که بخواهند آن را به خاطر لذت بیشتری که مرد در یک رابطه بدون استفاده از کاندوم می خواهد، به خطر بیندازند.

بسیاری از کاندومها و چرب کننده ها میزان حساسیت را کاهش می دهند و یا آن را مختل می کنند، ولی از طریق استفاده از کاندوم رابطه ای لذت بخش را نیز می توان تجربه کرد. وقتی که میزان حساسیت یک مرد به خاطر استفاده از کاندوم کاهش می یابد، به این طریق او می تواند زمان رسیدن به اوج لذت جنسی را خیلی آسان تر به تاخیر بیندازد. در ضمن در این حالت به خاطر تأخیر در رسیدن به ارگاسم ، زن نیز لذت بیشتری را تجربه می کند.

مردان باید این موضوع را به یاد داشته باشند تا هنگامی که زنان به خاطر ابتلاء به ویروس HIV یا دیگر بیماری هایی که از طریق رابطه جنسی منتقل می شوند و یا به خاطر باردار شدن، نگران باشند، حفظ آرامش و حس اعتماد به شریک جنسی، به منظور دست یابی به لذت مطلوب و دلخواه از رابطه جنسی، مقدور نخواهد بود.

هنگامی که زن به انگیختگی جنسی می رسد، مرد خیلی راحت می تواند پیامدهای یک رابطه جنسی ناسالم و خطرناک را نادیده بگیرد. اما اگر مرد همواره در قبال حفظ سلامت شریک جنسی اش احساس مسؤولیت نماید، زن احساس ارزشمندی بیشتری کرده و در نتیجه عشق و احساسات خود را در جریان رابطه جنسی بیشتر آشکار خواهد نمود، چون در این چنین وضعیتی او احساس امنیت می کند.

اگر شما حداقل از شش ماه پیش به قبل، رابطه جنسی داشته اید، آزمایش ابتلاء به ویروس ایدز را انجام دهید. شما می توانید برای انجام این آزمایش به مراکز بهداشت و درمان، پزشکان با آزمایشگاه های تشخیص پزشکی مراجعه کنید.

داشتن رابطه جنسی ایمن نشانگر احترام به خود است…

در صورت داشتن هر گونه مشکل برای ابراز وجود و گفتن نه در رابطه حتما به یک روانشناس خوب مراجعه نمایید.

مطالب مرتبط با علاقه مندی های شما برای مطالعه در این زمینه:

چرا تقاضای روزافزونی برای درمان مشکلات جنسی وجود دارد؟

آیا زنان فمنیست رضایت جنسی پایین تری دارند؟

 

 

 

آیا زنان فمنیست رضایت جنسی پایین تری دارند؟

رضایت جنسی

در گذشته بیشتر این عقیده مورد باور عموم بود، که زنانی با طرز تفکر فمنیستی و پارتنرشان، رضایت جنسی  کمتری را در رابطه جنسی تجربه می کنند، حال می خواهیم بدانیم که آیا این طرز فکر درست است یا خیر؟

امروزه تحقیقات جدیدی در این زمینه انجام شده است. که نشان می دهد این افراد و شرکای جنسی شان رضایت جنسی بیشتری را در رابطه جنسی تجربه کرده و علاوه بر آن رابطه های با دوام تری نیز خواهند داشت.

به نظر می رسد این امر به این علت است که زنانی با تفکراتی فمنیستی،برای خود حقی برابر در رابطه قائل هستند که موجب می شود در ارتباط جنسی نقش فعال تری داشته باشند و افکاری سنتی مانند “رابطه جنسی صرفا برای لذت بردن مردان است”،در نظر آنان اعتباری ندارد.
مردان نیز در طرف دیگر این ماجرا،به دلیل نقش فعال زنان در رابطه و لذت بردن پارتنرشان،احساس رضایت جنسی بالاتری را اعلام کردند.
علاوه بر این به دلیل نقش برابر زن و مرد در تامین هزینه های زندگی و کارهای منزل،فشار روانی کمتری به مردان وارد می شود و انجام کارهای منزل همراه هم باعث افزایش زمان در کنار هم بودن زن و مرد شده و در کل سبب ایجاد ارتباطی صمیمی تر و بادوام و برابر بین آنها می شود(توصیه می شود در صورتی که در روابط خود دچار اشکال هستید حتما به یک تراپیست خوب در تهران مراجعه کنید). 

برای خواندن اطلاعات بیشتر در مورد رضایت جنسی در زنان فمنیست به لینک زیر مراجعه کنید:

https://www.sciencedaily.com/releases/2007/10/071015102856.htm

شماره تماس 22797836
close-link